uncounted

/ˌənˈkaʊntəd//ʌnkaʊntɪd/

معنی: بی شمار، غیر قابل شمارش، محسوب نشده، نشمرده، شمرده نشده
معانی دیگر: ناشمرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not counted.

(2) تعریف: not able to be counted; innumerable.
مشابه: myriad

جمله های نمونه

1. Our housework goes on behind the scenes, unnoticed, uncounted, uncharted as long as it is unpaid.
[ترجمه گوگل]کارهای خانه ما تا زمانی که پرداخت نشده باشد، در پشت صحنه، بدون توجه، شمارش نشده، ناشناخته ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]کاره ای خانه ما پشت صحنه ادامه دارد، بی آنکه جلب توجه کند، بی آن که بی شمارش باشد، تا زمانی که پرداخت نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Untold are the reaches of his barbarities, uncounted the number of his treacheries, beyond belief the depravity of his practices.
[ترجمه گوگل]گستره وحشیگری‌های او، تعداد خیانت‌های او بی‌شمار، فراتر از فسق اعمال او، ناگفته است
[ترجمه ترگمان]ناگفته نمونه of او، تعداد بیشماری از treacheries او، فراتر از اعتقاد به فساد اخلاق و اعمال خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Being uncounted, the value of unpaid work in society can not be estimated.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که نمی توان ارزش کار بدون مزد را در جامعه تخمین زد
[ترجمه ترگمان]ارزش کار پرداخت نشده در جامعه را نمی توان تخمین زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He would hand her a sheaf of uncounted bank notes, which she received without a word of thanks.
[ترجمه گوگل]او یک دسته اسکناس بدون شمارش را به او می داد، که بدون تشکر از او دریافت می کرد
[ترجمه ترگمان]یک دسته اسکناس غیرقابل شمارش را که بدون یک کلمه از او دریافت کرده بود به دستش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Uncounted God's descendents, East & West & North & South do have their saints.
[ترجمه گوگل]فرزندان بی شمار خدا، شرق و غرب و شمال و جنوب مقدسین خود را دارند
[ترجمه ترگمان]فرزندان خدا s، شرق & غرب & جنوبی & را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For uncounted millions, faith remains as rock - solid as Gibraltar.
[ترجمه گوگل]برای میلیون‌ها نفر بی‌شمار، ایمان مانند جبل الطارق صخره‌ای باقی می‌ماند
[ترجمه ترگمان]برای میلیون ها میلیون ها، ایمان به همان اندازه که در جبل الطارق به اندازه یک صخره استوار است باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Uncounted thousands died in Rome and other cities across the empire.
[ترجمه گوگل]هزاران نفر در رم و دیگر شهرهای سراسر امپراتوری جان باختند
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر در روم و شهرهای دیگر در سراسر امپراطوری مردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many of the uncounted were so-called "black children", ie, those born in breach of regulations that limit urban couples to a single child.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کسانی که شمارش نشده اند به اصطلاح «کودکان سیاه پوست» بودند، یعنی کسانی که با نقض مقرراتی که زوج های شهری را به یک فرزند مجرد محدود می کند، متولد شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد بیشمار به اصطلاح \"کودکان سیاه\"، یعنی آن هایی که در نقض مقررات که زوج های شهری را به یک کودک محدود می کنند، به دنیا آمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This has condensed our and painstaking effort of uncounted MINDONG colleagues among them.
[ترجمه گوگل]این تلاش ما و همکاران بی شمار MINDONG را در میان آنها فشرده کرده است
[ترجمه ترگمان]این کار تلاش our و painstaking همکاران بی شمارش را در بین آن ها متمرکز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many more trekked up, uncounted, from Mexico.
[ترجمه گوگل]بسیاری دیگر، بدون شمارش، از مکزیک پیاده‌روی کردند
[ترجمه ترگمان]خیلی چیزهای دیگر، بی شماری، از مکزیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And, by higgledy-piggledy chance after uncounted similar episodes that went nowhere, some of these innards took the form of a ribozyme with the power to speed reactions, including replication.
[ترجمه گوگل]و با شانس هیگلدی-پیگلدی پس از اپیزودهای مشابه بی شماری که به جایی نرسیدند، برخی از این درونی ها به شکل یک ریبوزیم با قدرت سرعت بخشیدن به واکنش ها، از جمله تکرار، در آمدند
[ترجمه ترگمان]و با استفاده از این شانس درهم و برهم پس از آنکه در هیچ کجا رخ نداد، برخی از این اعضای داخلی شکل یک ribozyme را با قدرت واکنش سرعت، از جمله تکثیر، به دست آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What they see is the brute fact of several thousand uncounted votes that would have made a difference.
[ترجمه گوگل]آنچه آنها می بینند واقعیت بی رحمانه چندین هزار رای شمارش نشده است که می توانست تفاوت ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]چیزی که آن ها می بینند، حقیقت حیوان چند هزار رای بیشمار است که می تواند تفاوت ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. More than 3 m people are thought to have gone uncounted in the 2000 census.
[ترجمه گوگل]تصور می شود که بیش از 3 میلیون نفر در سرشماری سال 2000 بی شمار مانده باشند
[ترجمه ترگمان]تصور می شود بیش از ۳ میلیون نفر در سرشماری سال ۲۰۰۰ کشته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Besides the four main varna, or castes, India has uncounted thousands of sub-castes, few of which census officials will recognise.
[ترجمه گوگل]علاوه بر چهار وارنا یا کاست اصلی، هند هزاران زیر کاست را بی شمار دارد که تعداد کمی از آنها را مقامات سرشماری به رسمیت می شناسند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر چهار چوب اصلی، یا طبقات، هند هزاران نفر از طبقات را به حساب آورده است که تعداد کمی از آن ها سرشماری را به رسمیت خواهند شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

غیر قابل شمارش (صفت)
innumerable, uncounted

محسوب نشده (صفت)
uncounted

نشمرده (صفت)
uncounted

شمرده نشده (صفت)
uncounted

انگلیسی به انگلیسی

• infinite; not counted
if you refer to uncounted things or people, you mean that there is a large number of them.

پیشنهاد کاربران

نامعدود. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی حساب . بی شمار. ناشمار. بیکران . بی قیاس . بی اندازه . بسیار. || ناشمرده . ( ناظم الاطباء ) . شمرده ناشده : من چه گویم که گر اوصاف جمیلت شمرندخلق آفاق ، بماند طرفی نامعدود. سعدی .

بپرس