vapidity

/vəˈpɪdɪti//vəˈpɪdɪti/

معنی: پوچی، بی حسی، بی عاطفگی، بی روحی، خنکی، بی مزگی
معانی دیگر: بی طعمی، ملال انگیزی

جمله های نمونه

1. Her counterpart left in vain and vapidity.
[ترجمه گوگل]همتای او بیهوده و بیهوده رفت
[ترجمه ترگمان]طرف صحبتش بی هوده و بی نتیجه ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Europeans like to mock the vapidity of American politics, but they also acknowledge that it would be difficult to imagine a brown or black person leading France or Germany.
[ترجمه گوگل]اروپایی‌ها دوست دارند پوچی سیاست آمریکا را به سخره بگیرند، اما همچنین اذعان دارند که تصور یک فرد قهوه‌ای یا سیاه‌پوست در فرانسه یا آلمان دشوار است
[ترجمه ترگمان]اروپایی ها دوست دارند the سیاست آمریکایی را مسخره کنند، اما آن ها همچنین تصدیق می کنند که تصور یک فرد قهوه ای یا سیاه پوست که فرانسه یا آلمان را رهبری می کند دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The problem lies more with the vapidity of Mr. Lazar's imaginings than with the extremely confusing nature of his father's business troubles.
[ترجمه گوگل]مشکل بیشتر در بیهودگی تصورات آقای لازار است تا ماهیت بسیار گیج کننده مشکلات تجاری پدرش
[ترجمه ترگمان]مشکل ذهن آقای Lazar بیش از آن است که ماهیت نگرانی های تجاری پدرش را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even up till now, TOYOTA main type Camry is considered as very vapidity and not "Cool" enough type.
[ترجمه گوگل]حتی تا به حال، تویوتا کمری از نوع اصلی بسیار شلخته و نه به اندازه کافی "باحال" محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]حتی تا به حال، نوع اصلی Camry به عنوان very و نه به اندازه کافی باحال در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I combine the fantasy of haute couture with the vapidity of clothing, just like create a brand new salad for the international fashion world.
[ترجمه گوگل]من فانتزی از لباس های فانتزی را با ابهام لباس ترکیب می کنم، درست مانند ایجاد یک سالاد کاملاً جدید برای دنیای مد بین المللی
[ترجمه ترگمان]من این فانتزی را با لباس های مد روز با the لباس ترکیب می کنم، درست مثل ایجاد یک سالاد جدید برای دنیای مد بین المللی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

بی حسی (اسم)
stupor, anesthesia, insensibility, apathy, impassibility, vapidity, insentience, stolidity

بی عاطفگی (اسم)
insensibility, apathy, vapidity, inhumanity

بی روحی (اسم)
vapidity, aridity, inanition

خنکی (اسم)
vapidity, coolness, chill, freshness

بی مزگی (اسم)
vapidity, platitude, insipidity

انگلیسی به انگلیسی

• insipidity; dullness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vapidity
✅️ صفت ( adjective ) : vapid
✅️ قید ( adverb ) : _
lack of liveliness
خالی از سرزندگی

بپرس