verminous

/ˈvɜːrmɪnəs//ˈvɜːmɪnəs/

معنی: شپش گرفته، پر از حشرات یا جانوران موذی
معانی دیگر: حشره مانند، خسترسان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: verminously (adv.), verminousness (n.)
(1) تعریف: of, like, or infested with vermin.

(2) تعریف: caused or spread by vermin.

جمله های نمونه

1. Gleeson opened one verminous eye and he looked quickly away.
[ترجمه گوگل]گلیسون یک چشم موذی را باز کرد و به سرعت به آن طرف نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]Gleeson یک چشم حشرات را باز کرد و به سرعت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There was a handful of verminous women, too, and even a few sickly children.
[ترجمه گوگل]یک مشت زن موذی و حتی چند کودک مریض هم بودند
[ترجمه ترگمان]یک مشت زن پر از شپش بود و حتی چند بچه مریض
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The hospitals were filled with dirty, bewhiskered, verminous men who smelled terribly and bore on their bodies wounds hideous enough to turn a Christian's stomach.
[ترجمه گوگل]بیمارستان‌ها مملو از مردان کثیف، سبیل‌دار و موذی بود که بوی وحشتناکی می‌دادند و زخم‌هایی روی بدن خود داشتند که آن‌قدر وحشتناک بود که شکم یک مسیحی را برگرداند
[ترجمه ترگمان]بیمارستان ها از مردانی پر از حشرات موذی و پر از حشرات بود که بوی بد می دادند و از زخم های بدنشان به اندازه کافی زشت بودند که شکم یک مسیحی را عوض کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was known that many of them had sympathy with Mosley and his verminous bunch.
[ترجمه گوگل]معلوم بود که بسیاری از آنها با موزلی و دسته موذی او همدردی داشتند
[ترجمه ترگمان]می دانستند که بسیاری از آن ها با Mosley و دسته ای پر از حشرات همدردی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And the ragamuffin kids: unwashed kids, hungry kids, artful kids, verminous kids, nice kids and unholy terrors.
[ترجمه گوگل]و بچه های راگاموفین: بچه های شسته نشده، بچه های گرسنه، بچه های باهوش، بچه های موذی، بچه های خوب و وحشت های نامقدس
[ترجمه ترگمان]و بچه های ragamuffin، بچه های unwashed، بچه های گرسنه، بچه های لوس، بچه های پر از حشرات، بچه های خوب و موذی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a bullet-headed child whose shaven hair showed that he had recently been sent to the cleansing station as verminous.
[ترجمه گوگل]او کودکی با سر گلوله بود که موهای تراشیده اش نشان می داد که اخیراً به عنوان یک حیوان موذی به ایستگاه پاکسازی فرستاده شده است
[ترجمه ترگمان]او بچه ای بود سر تراشیده که موهای تراشیده او نشان می داد که به تازگی به مرکز پاک سازی فرستاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The main goal of the toilet modernization in rural areas is to prevent and control the propagation of the verminous and intestinal infectious affection.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی نوسازی توالت ها در مناطق روستایی پیشگیری و کنترل انتشار عفونی موذی و عفونی روده ای است
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی مدرن سازی توالت در مناطق روستایی جلوگیری و کنترل انتشار کرم حشرات و روده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شپش گرفته (صفت)
verminous

پر از حشرات یا جانوران موذی (صفت)
verminous

انگلیسی به انگلیسی

• infested with vermin; of or caused by vermin; repulsive

پیشنهاد کاربران

verminous ( adj ) ( vərmənəs ) =covered with vermin, e. g. an old verminous blanket
verminous
موذی
مربوط به انگل حیوانی خارجی

بپرس