اثبات

/~esbAt/

    proving
    confirmation
    corroboration
    demonstration
    evidence
    proof
    reasoning
    testimony
    validation
    verification
    vindication

فارسی به انگلیسی

اثبات بعدی ادعای خود را تقبل کردن
verify

اثبات پذیر
demonstrable, provable

اثبات پذیری
demonstrability, provability

اثبات تقصیر
conviction

اثبات شدن
prove

اثبات شده
confirmed, proven, tried

اثبات گرای
positivist

اثبات گرایی
positivism

اثبات نشدنی
insupportable

اثبات نشده
uncorroborated, unproven, unsubstantiated

اثبات نکردنی
insupportable

اثبات کردن
confute, ascertain, corroborate, demonstrate, prove, substantiate, validate, verify, affirm, fortify, refute, disprove, to prove

اثبات کردنی
verifiable

اثبات کننده
demonstrative, vindication

مترادف ها

affirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی

assertion (اسم)
تاکید، مدعی، اعلامیه، اعلان، اگهی، اثبات، ادعا، بیانیه، اظهارنامه، تایید ادعا، اخبار

proof (اسم)
محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل

show (اسم)
نشان دادن، اثبات، نشان، نمایش، جلوه، ارائه، مظهر

demonstration (اسم)
تظاهر، اثبات، نمایش، تظاهرات، دمونستراسیون

proving (اسم)
اثبات، ثابت کردن

substantiation (اسم)
اثبات، تجسم، تحقق

argument (اسم)
اثبات، بهی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول

ascertainment (اسم)
اثبات، تحقیق

positivity (اسم)
اثبات، یقین، صراحت، مثبت بودن

predication (اسم)
اظهار، اثبات، اعلام، اسناد، اطلاق

پیشنهاد کاربران

بن واژه ای هست به نام "پایستن" به چم ( =معنی ) "استوار ماندن، با دوام ماندن".
می توانیم بن واژه ای از همین بن واژه با پسوند بن واژه ( =پسوند مصدر ) "اندن" بسازیم. اینگونه بن واژه ها بدین شیوه ساخته می شوند:
...
[مشاهده متن کامل]

بن کنون ( به همراهِ ) اندن
بن کنونی بن واژه "پایستن"، واژه "پای" می باشد. با افزودن اندن به این واژه، بن واژه "پایاندن" ساخته می شود.
با نگرش ( =توجه ) به کارکرد این گونه بن واژه ها، این بن واژه کاری را نشان می دهد که چیزی را کاری کنیم تا بن واژه پایه ( در اینجا پایستن ) را انجام دهند.
برای نمونه، خوراندن کاری است بر چیزی است که مایه آن شود که آن چیز، خوردن را انجام دهد.
پس در اینجا، پایاندن برابر کاری بر چیزی است که مایه انجام کار "پایستن" از سوی همان چیز شود ( آرام آرام بخوانید شاید بهتر دریابید! )
خب، پایستن برابر "استوار بودن" است، پس پایاندن بر پایه چیزی که در بالا گفته شد، برابر "استوار کردن" است که برابر "اثبات کردن" می شود.
پس فرجام ( =نتیجه ) این شد که پایاندن برابر واژه بیگانه "اثبات" و یا "اثبات کردن" است.
بدرود!

اثبات " معنایش حبس است . چون کسی را که حبس می‏کنند در یک جا
ثابت و ساکن نگه می‏دارند . عرب وقتی می‏گوید " اثبت " یعنی حبس کن )
آیه 30 سوره انفال. وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ ۚ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ
...
[مشاهده متن کامل]

و ( به یاد آر ) وقتی که کافران با تو مکر می کردند تا تو را به بند کشند یا به قتل رسانند یا از شهر بیرون کنند، و آنها ( با تو ) مکر می کنند خدا هم ( با آنها ) مکر می کند و خدا بهتر از هر کس مکر تواند کرد.

هایش
هایا ( مثبت )
نایا ( منفی )
نایش ( نفی )
ناییده ( منتفی )
استواردن
بهترین واژه واسه اثبات نشانه هست برای نمونه میگن یه اثبات برای درستی گفته ات بیار باید بگی یه نشونه واسه درستی گفته ات بیار یا میگن ثابت کن باید بگی نشون بده و بهترین واژه نشان و نشانه هست
پورسینا در دانشنامه ی علایی بارها و بارها ( درست کردن ) را به جای ( اثبات کردن ) بکاربرده است.
پارسی را پاس بداریم.
اُستانش
برهان آوردن برای چیزی
پابرجاکردن
مرحله علم به چیزی را مرحله اثبات آن چیز نامند.
راستی نمایی
سفسطه
درستش
جایگزین واژه ی واقعیت را من "درستش " پیشنهاد داده ام. چرا که واقعیت همان هستی درست بودن را می رساند. زمانی هم که واژه ی اثبات را بکار می بریم، می خواهیم پی به درست بودن آن نکته ببریم. بنابراین واژه ی "درستش" هم به چم واقعیت و هم به چم اثبات می تواند جاگزینی گویا برای واژگان یاد شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

واقعیت = درستش/ درستینگی
اثبات = درستش

ارزیابی شدن، نشان داده شدن، آزموده شدن
با سپاس
بیانِش ، بیانگر
روشن نمودن
پایوری
اثبات کردن = پایوَر کردن
پای ( پایه ) + ور ( پسوند دارندگی و گردانندگی ) ، مانند گنجور، دانشور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس