اثر گذاشتن


    impress

مترادف ها

trace (فعل)
ضبط کردن، کشیدن، دنبال کردن، رسم کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن

پیشنهاد کاربران

اثر گذاشتن ؛ نشانه نهادن. علامت گذاشتن :
ز آب تیغ اثر در گلوی ما بگذار
ازین شراب نمی در سبوی ما بگذار.
صائب.
دوست گرامی Mr. A
Affect درسته نه Effect
درست بیاموزیم و درست آموزش دهیم.
=have a/some/no etc bearing on something
to have an effect or influence on something, or not have any effect or influence
کار ساز

بپرس