اجتماع

/~ejtemA~/

    community
    gathering
    assembly
    reunion
    society
    social life
    congregation
    muster
    public
    rally
    socio-
    reunlon

فارسی به انگلیسی

اجتماع ترس
nonsocial, unsocial

اجتماع ستیز
sociopath

اجتماع سیاسی
body politic

اجتماع گریز
unsociable

اجتماع کردن
herd

مترادف ها

union (اسم)
اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع

muster (اسم)
جمع اوری، اجتماع، صف، ارایش، لیست اسامی

collection (اسم)
جمع اوری، اجتماع، مجموعه، گردآوری، کلکسیون، وصول، گرداورد

assemblage (اسم)
جمع اوری، اجتماع، انجمن، عمل سوار کردن، ماشین سواری

meeting (اسم)
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست

aggregation (اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی

community (اسم)
اجتماع، انجمن، عوام، عموم

commonwealth (اسم)
اجتماع، کشور، رفاه عمومی، جمهوری

society (اسم)
اجتماع، محفل، گروه، جمعیت، انجمن، شرکت، مجمع، مصاحبت، جامعه، نظام اجتماعی، اشتراک مساعی، انسگان

assembly (اسم)
اجتماع، گروه، انجمن، مجلس، هیئت قانونگذاری، هم گذاری

crowd (اسم)
اجتماع، گروه، جمعیت، شلوغی، ازدحام، جماعت، انبوه مردم

commonweal (اسم)
اجتماع، خیر و رفاه عمومی

milieu (اسم)
اجتماع، محیط، قلمرو، اطراف، دوروبر

turn-out (اسم)
اجتماع، ازدحام، تولید، اعتصاب، اعتصاب گر

پیشنهاد کاربران

گردآورد
اجتماع ( ریاضی )
اجتماع ( = جامعه ) : زندگی گروهی، مردمی بیش تر سازمان یافته، دارای منافع مشترک که با هم رابطه ( خانوادگی، خویشاوندی، اقتصادی و. . . ) دارند، نیازهای یکدیگر را برطرف می کنند و در میان آنان ثروت، فرهنگ و تمدن پدید می آید و رشد می کند و عمدتا زبان، باورها و ارزش های فرهنگی آنان یکی است یا به هم نزدیک است و در یک مقطع زمانی زندگی می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

( https://www. cnrtl. fr )
همتای پازسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای سنسکریت لُکاس lokās می باشد.

واژه اجتماع
معادل ابجد 515
تعداد حروف 6
تلفظ 'ejtemā'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی 'ejtemA'
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
🇮🇷 واژه ی برنهاده: همبود 🇮🇷
بودمان
کوردی: کومَلگا
در پارسی میانه �هَنًجَمَن� می گفتند که ریشه انجمن است.
همبود
اِجتِماع
گِردِواری ( گویِشِ بَختیاری )
در اصطلاح منطقیون: تصدیق کردن، درست دانستن
مثال: اجتماع نقیضین محال است. ( تصدیق کردن و درست دانستن دو جمله ی متناقض محال است. )
جمع شدن
هماییده: اجتماع
برگرفته از کُنش �هماییدن� : جمع شدن، اجتماع کردن، گرد هم آمدن
این کُنشی ( فعلی ) نوساخته است که برگرفته از هم آی ( آمدن ) یدن ( نشانه مصدری ) می باشد و روی هم رفته � هماییدن� میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

برخی واژگان که میتوان از آن ساخت: همایه ( جامعه ) ، هماییده ( اجتماع ) ، همایش ( جلسه، کنفرانس ) ، گردهمایی ( میتینگ )

همبودگاه - همزیگان - همزیستگاه - هجاور - مردمگان و . . . .
انباشت، همیار ( در ریاضی: اجتماع ( دو مجموعه ) = انباشت ) ( اجتماع دو مجموعه می شود یک مجموعه ی جدید که از انباشته شدن اعضای هر دو مجموعه درست شود
همبود
Society/Gesellschaft
-
همبودین = اجتماعی
social/sozial, gesellschaftlich
این واژه عربی است و پارسی آن لُکاس می باشد که واژه ای سنسکریت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس