خراج

/xarAj/

    tax
    tribute
    revenue
    anthrax
    lavish

فارسی به انگلیسی

خراج گیری
taxation

مترادف ها

abscess (اسم)
ورم چرکی، دمل، ابسه، دمبل، ماده، خراج

tribute (اسم)
خراج، احترام، تکریم، باج

tax (اسم)
خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین

levy (اسم)
خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری

anthrax (اسم)
خراج، سیاه زخم، نوعی سنگ یاقوت

spendthrift (اسم)
خراج، متلف، دست و دل باز، ولخرج، مسرف، تلف کار

toll (اسم)
خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس

high-roller (اسم)
خراج

spend-all (اسم)
خراج

پیشنهاد کاربران

خراج معرب �khragh� برگرفته از زبان پهلوی و به معنای مالیات بر اراضی بوده است که در عصر ساسانیان از کشاورزان گرفته می شده است و سابقه ی اخذ این نوع مالیات در اسلام به روزگار خلیفه ی دوم و پس از فتوحات ایران بازمی گردد و به عنوان یکی از منابع درآمد مهم دولت اسلامی رواج یافت.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: اجتهادی، ابوالقاسم، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموی، ص 215 - 220، تهران، سروش، ۱۳۶۳ش.
https://fa. wikifeqh. ir/دیوان سالاری عهد امویان

گزیت، ساو،
ساو ، سا
واژه خراج
معادل ابجد 804
تعداد حروف 4
تلفظ xarrāj
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی] [عامیانه]
مختصات ( خَ ) ( اِ. )
آواشناسی xarAj
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
آن ورم حاری است کثیرالحجم که مده در آن جمع شود. و حدوث آن از ماده غلیظه می باشد که طبیعت آن را به عضوی دفع نماید و ممکن نمی باشد که در جلد نفوذ نموده به وسخ و عرق و بخار رفع شود، و لحم نیز آن را تشرب نتوان
...
[مشاهده متن کامل]
نمود، که مانند ماده استسقای لحمی در خلال لحم متفرق گردد، و لحم حوالی خود را به حرارت عفونت متعفن ساخته مده گردد. و آن مده نضج یافته منفجر شود. ( شرح الاسباب و العلامات نفیس بن عوض کرمانی )

هر ورمی است که بزرگ و پخته شود و به چرک آید، خواه گرم باشد و خواه سرد. و بعضی بر آنند که ورم. گرم اگر روی به جمع چرک آورد آن را بدین نام خوانند.
واژگانِ ( خَرج، خَراج ) در زبانِ پهلوی - پارسی میانه به دیسه یِ ( هَرگ ( هَرج ) harg ) بوده اند و در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ ( کَرَ kara ) و ( کَرَکَ karaka ) به چمِ ( خراج، باج، مالیات و عوارض ) بوده اند که نمایانگرِ ایرانی بودنِ این واژگان است.
...
[مشاهده متن کامل]

( نیاز به یادآوری است که نویسنده یِ این پیام، زبانِ اوستایی را بررسی نکرده است. )
دگرگونیِ آواییِ آغازینِ ( ک/ه/خ ) در زبانهایِ ایرانی و اروپایی ( x ) رواگمند ( رایج ) بوده است.
پَسگَشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 43 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
2 - رویه یِ 412 از نبیگِ ( فرهنگ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

خراجخراج
همانگونه که در دهخدا نوشته شده است، خراج همان خراگ است و واژه ای پارسی است.
خراج: خر ( بن مضارع خریدن ) بعلاوهٔ پسوند �اج� ( ترادیسیدهٔ همان پسوند �اگ� پهلوی ) . در کل می شود آنچه که به خاطر سود حاصل از بازرگانی و �خرید� و فروش باید به دولت پرداخت شود.
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون بازی با کلمات هم اهنگ ، هم خانواده و غیره استفاده کرد مثلا
دولت ها خَراج را خرج می کنند و پزشک ها خُراج را خارج می کنند.
خَراج: مالیات
خُراج: دُمَل
ساو ، ساوری
باج
اتاوه
مالیات
ساو
با ضم خاء؛ غده، دمل
خراج: به مالیات اراضی گفته می شود و از آن در در بابهاى: زکات ، تجارت ، مزارعه ، مساقات و اجاره سخن گفته اند.
فهرست مندرجات
۱ - تعریف خراج
۲ - زمین های خراجی
۳ - معنای دیگر خراج
...
[مشاهده متن کامل]

۴ - کاربرد خراج در فقه
۵ - حکم خراج
۶ - مقدار خراج
۷ - مصرف خراج
۸ - دیگر احکام
۸. ۱ - عدم کفایت خراج از زکات
۸. ۲ - مسوول پرداخت خراج زمین
۹ - پانویس
۱۰ - منبع
تعریف خراج [ویرایش]
خراج مالیات ى است که از سوى دولت اسلامى بر زمین هاى خراجى مقرر مى گردد.
زمین های خراجی [ویرایش]
منظور از زمین هاى خراجى زمین هایى است که به عموم مسلمانان تعلق دارد و آن دو قسم است:
۱. زمین هاى آبادى که با قهر و غلبه بر کفار از آنان گرفته شده است.
۲. زمین هاى آباد گرفته شده از کفار از طریق مصالحه بر آنها، بدین گونه که زمین هاى مورد مصالحه از آنِ مسلمانان باشد و کفار تنها حق سکونت در آنها را داشته باشند. [۱] [۲]
معنای دیگر خراج [ویرایش]
خراج، هر چند به معناى مطلقِ مالیاتِ اراضى خراجى است؛ خواه مالیات ، سهمى از محصول زمین - مثلا نصف یا ثلث آن - باشد یا مقدارى مال معین از غیر آن؛ لیکن گاه در کلمات فقها همراه ( مقاسمه ) به کار رفته، که مراد از آن، مقدارى مال از غیر محصول زمین خراجى است و مراد از ( مقاسمه ) سهمى از محصول زمین مى باشد.
مفهوم خراج در این کاربرد، مفهومى خاص است. [۳] [۴] [۵]
کاربرد خراج در فقه [ویرایش]
از این عنوان در بابهاى: زکات ، تجارت ، مزارعه ، مساقات و اجاره سخن گفته اند. برخى نیز دربارۀ آن رساله اى مستقل نوشته اند.
حکم خراج [ویرایش]
خراج در زمان حضور و مبسوط الید بودن معصوم علیه السلام یا نایب خاص وى، باید به او پرداخت گردد و در شرایط تقیه و حاکمیت طاغوت؛ اعم از عصر حضور و غیبت، پرداخت آن به حاکم جائر ، جایز و موجب برائت ذمه پرداخت کننده است؛ هر چند بر جائر حرام است در آن تصرف کند.
در فرض عدم تقیه ، آن را به فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت مى پردازند. از بعضى، در عصر غیبت، اختصاص جواز دفع آن به حاکم جائر نقل شده است. از برخى نیز در فرض عدم تسلط حاکم جائر ، حلال بودن خراج بر شیعیان نقل شده است. [۶]
خریدن اموال خراجى از حاکم جائر و نیز دیگر معاملات و معاوضات با آن، همچنین قبول آن به عنوان هبه و جایزه براى شیعیان جایز است. [۷] [۸]
مقدار خراج [ویرایش]
خراج مقدار معینى ندارد و اندازۀ آن بستگى به نظر ولى امر مسلمانان دارد که به اقتضاى مصلحت تعیین مى کند. [۹] [۱۰]
مصرف خراج [ویرایش]
خراج از منابع بیت المال به شمار مى رود؛ از این رو، مورد مصرف آن نیازهاى عمومى مسلمانان، اعم از فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى است، مانند حراست از مرزها، حقوق کارگزاران دولت، ساختن مدرسه، بیمارستان، پل و مانند آنها. [۱۱]
دیگر احکام [ویرایش]
← عدم کفایت خراج از زکات
اداى خراج از پرداخت زکات کفایت نمى کند؛ از این رو، با پرداخت خراج زمین، پرداخت زکات محصول آن نیز پس از خارج کردن سهم حاکم از محصول زمین و رسیدن باقى مانده به حد نصاب واجب خواهد بود.
در اینکه حکم یاد شده ( وجوب زکات پس از خارج کردن سهم حاکم از محصول و رسیدن باقى مانده به حد نصاب ) در خراج به معناى خاص نیز جارى است یا تنها به مقاسمه - که مالیات بر محصول زمین است نه چیزى دیگر - اختصاص دارد، اختلاف است. [۱۲] [۱۳] البته بنابر قول مشهور که هزینه انجام گرفته در زراعت زمین را استثنا کرده و زکات را در باقى مانده در صورت رسیدن به حد نصاب، واجب مى دانند، خراج نیز از مئونه محسوب مى شود. بنابراین، اختلاف یاد شده بر اساس قول مقابل مشهور ، ثمره پیدا مى کند. [۱۴]
← مسوول پرداخت خراج زمین
پرداخت خراج زمین در مزارعه ، [۱۵]، مساقات [۱۶] و اجاره [۱۷]بر عهدۀ مالک است، مگر آنکه در قرار داد به گونه اى دیگر شرط شده باشد.
پانویس [ویرایش]
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۱۷۴.
۲. ↑ کتاب المکاسب، ج۲، ص ۲۳۹.
۳. ↑ مسالک الافهام، ج ۳، ص ۱۴۲.
۴. ↑ منهاج الصالحین ( خویی ) ، ج ۲، ص ۱۰ - ۱۱.
۵. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۱۸۰.
۶. ↑ جواهرالکلام، ج ۲۲، ص ۱۹۶ - ۱۹۹.
۷. ↑ جواهرالکلام، ج ۲۲، ص ۱۸۰ - ۱۸۴.
۸. ↑ تحریر الوسیلة، ج ۱ ، ص ۵۰۴.
۹. ↑ رسائل المحقق الکرکی، ج ۱، ص ۲۶۷.
۱۰. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۱۹۹.
۱۱. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۲۰۰ - ۲۰۱.
۱۲. ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص ۲۳۳.
۱۳. ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص ۷۰ - ۷۱.
۱۴. ↑ مصباح الهدى، ج ۱۰، ص ۳۰ - ۳۱.
۱۵. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۴۳ - ۴۴.
۱۶. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۹۰.
۱۷. ↑ مستمسک العروة، ج ۱۲ ، ص ۱۹۰.
منبع [ویرایش]
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۳، ص ۴۴۰.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس