ارامدن

لغت نامه دهخدا

( آرامدن ) آرامدن. [ م ِ دَ ] ( مص ) آرَمِدَن. آرمیدن.

فرهنگ فارسی

( آرامدن ) ( مصدر ) ( آرامید آرامد خواهد آرامید بیارام آرامنده آرامیده ) ۱ - استراحت کردن آسودن . ۲ - قرار یافتن سکون یافتن . ۳ - خفتن خوابیدن . ۴ - از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف . ۵ - صبر کردن شکیبا شدن . ۶ - مطمئن شدن اطمینان یافتن . ۷ - منزل کردن جای گرفتن . ۸ - نشستن آشوب رفع شدن فتنه.
آرمیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس