اسان شدن

فرهنگ فارسی

( آسان شدن ) ( مصدر ) سهل شدن آسان گردیدن تیسر.

پیشنهاد کاربران

فراخ شدن. [ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) اتساع. ( مصادر اللغه زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . انفساح. اندماج. ( تاج المصادر بیهقی ) . || آسان شدن کار :
بر اهل خراسان فراخ شد کار
امروز که ابلیس میزبان است.
ناصرخسرو.
رجوع به فراخ شود.
گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گره سست شدن بر چیزی ، آسان و سهل شدن آن : [ پس از هفت سال تجسس عاقبت گیو جوانی را می بیند و گمان می برد که او کیخسرو است ] .
به دل گفت گیو این بجز شاه نیست
...
[مشاهده متن کامل]

چنین چهره جز درخور گاه نیست
پیاده بدو تیز بنهاد روی
چو تنگ اندرآمد بنزدیک اوی
گره سست شد بر در رنج اوی
پدید آمد آن نامور گنج اوی
[ یعنی کیخسرو پدید آمد ] .
فردوسی .

بپرس