ابلاق

لغت نامه دهخدا

ابلاق. [ اِ ] ( ع مص ) پیسه شدن. || سپید دست و پا شدن تا ران. || تمام گشادن دروازه را. فاگشادن در. || بند کردن. بستن. ( ازاضداد است ). || بچه ابلق برآوردن فحل.

فرهنگ فارسی

سپید دست و پا شدن تا ران بند کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس