ابن حجاج

لغت نامه دهخدا

ابن حجاج. [ اِ ن ُ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری. صاحب صحیح معروف بصحیح مسلم. او بحجاز و شام و مصر رحلت کرده و از یحیی بن یحیی نیشابوری و احمدبن حنبل و اسحاق بن راهویه و جز آنان حدیث شنود و چندین کرت به بغداد رفت و روات بغداد و ترمدی از او روایت دارند. و ابوعلی نیشابوری گوید در عالم کتابی در حدیث بصحت صحیح مسلم نیست. وفات او261 هَ.ق. در نیشابور بود و مدفن او در نصرآباد بیرون نیشابور است.

ابن حجاج. [ اِ ن ُ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ حسین بن احمدبن محمدبن جعفر. شاعری شیعی و مدیحه سرا. او پادشاهان و وزراء از آل بویه رامدح گفته و از دست عزالدوله بختیار چندی محتسب بغداد بوده است. طبع او در شعر بهزل می گرائیده ، دیوان کامل او از میان رفته لکن شریف رضی قسمت جِدّ آنرا به نام النظیف من السخیف گرد کرده است. وفات 391 هَ.ق.

ابن حجاج. [ اِ ن ُ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) ابوعمر احمدبن محمدبن حجاج خطیب. در حدود اواخر مائه چهارم و نیمه اول مائه پنجم هجری میزیسته. کتاب مغنی در فن فلاحت مؤلَّف به سال 446 هَ.ق. از اوست.و از این کتاب ابن بیطار و ابن عوام نام برده اند.

فرهنگ فارسی

در حدود اواخر مائه چهارم میزیسته و کتاب مغنی در فن فلاحت از اوست

پیشنهاد کاربران

بپرس