ابنا

لغت نامه دهخدا

ابن ا. [ اِ نُل ْ لاه ] ( اِخ ) لقب عیسی مسیح نزد ترسایان. || لقب عُزَیر نزد یهود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جمع ابن پسران . ۲ - اخلاف سعد بن زید مناف بن تمیم بجز دو پسرش کعب و عمرو . این قبیله در ریگزار الدهنائ سکونت داشتند . ۳ - اخلاف مهاجران ایرانی که در یمن تولد یافته اند . ۴ - در دور. خلافت عباسی اخلاف نخستین طرفداران سلسل. عباسی را ( ابنائ ) مینامیدند که مختصر ( ابنائ الدعوه ) باشد . یا ابنای انس و جن . مردمان و پریان . یا ابنای بشر . آدمی زاد گان . یا ابنای جنس . هم جنسان . یا ابنای جهن . انسان و حیوان و نبات . یا ابنای درزه . مردمان فرو مایه و دون . یا ابنای دهر . ابنائ ( ی ) روزگار یا ابنای روزگار . ۱ - مردم عالم . ۲ - مردمان همزاد و هم عصر . یا ابنای زمان . ۱ - مردم روزگار اهل روزگار خلق . ۲ - مردمان هم زاد و هم عصر . یا ابنائ ( ی ) سبیل . جمع : ابن سبیل راهگذاران مردم کاروانی که در زاد و بوم خویش توانگر بوده و اکنون در سفر بی برگ و درویش مانده اند . یاابنائ ( ی ) سلطنت . پسران شاه . یا ابنائ ( ی ) عصر. ابنائ ( ی ) روزگار یا ابنائ ( ی ) نوع . ۱ - آحاد و افراد نوعی از انواع . ۲ - مردمان . یا ابنائ ( ی ) وطن . هم وطنان هم میهنان .

فرهنگ عمید

= ابن
* ابنای بشر: آدمیزادگان.
* ابنای جنس: [قدیمی] هم جنسان.
* ابنای روزگار (عصر، زمان، دهر ): [قدیمی، مجاز] مردم هم عصر، مردم روزگار.

پیشنهاد کاربران

پسران . . . . . پایه و بنیانها . . . .
به مجموع بنا های ساختمون
ابنای جود: بخشندگان
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرمتر ابنای جود
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۱۸.
اَبناء، یا بنوالاحرار، یا ابناء فارس ، نام فرزندان گروهى از ایرانیان که به دوران پادشاهى خسرو انوشیروان به یاری سیف بن ذی یزین گسیل شدند و یمن را گشودند و از آن پس در این سرزمین ماندگار شدند.
نام و خاستگاه : نام ابناء ( پسران ) دربارة فرزندان ِ این ایرانیان از آن رو به کار رفت که پدران و مادران آنان هم نژاد نبودند. اما نام دیگر، «بنو الاحرار»، پیشینه ای کهن تر دارد و ویژة ایشان نیست ، زیرا عربها تمامى ایرانیان را از دیرباز «احرار» و «بنو الاحرا» مى خواندند. در شعرهای ابودؤاد ایادی ، لقیط بن مَعْمَر ( یا یعمر ) ، عدی بن زید حیری از شاعران جاهلى ( ابن هشام ، 1/69، 70؛ مسعودی ، التنبیه و الاشراف ، 205؛ ابن قتیبه ، الشعر و الشعراء، 1/129، 130 ) و شعرهای اَعْشَى ( ص 86 ) ، بکیر بن اَصَم ّ و اعشى بنى ربیعه پیرامون نبرد ذوقار ( طبری ، 1/1035 - 1037؛ ابوالفرج ، 24/78 ) ، و شعر اُمَیّه بن ابى الصَلّت در ستایش سیف بن ذی یزن ( وهب بن منبّه ، 317، 318 ) ، نیز در شعرهای شاعران عرب پس از السلام مانند بحتری ( 2/919 ) و شاعران ایرانى نژاد همچون بشّار بن برد ( 2/304؛ ابوالفرج ، 3/166 ) ، ابونواس ( 127، 193؛ ابن عبدربه ، 3/409 ) ، اسحاق موصلى موسیقى دان و شاعر ایرانى نژاد ( ابوالفرج ، 5/278 ) و مهیار دیلمى ( 1/406 ) شواهدی دراین باره مى توان یافت ( نیز نک: همدانى ، الاکلیل ، 8/180؛ وهب بن منبّه ، 317؛ مسعودی ، مروج ، 2/63 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

برپایة نوشتة ابن فقیه ، عربها در دوران پیش از اسلام پارسیان را «احرار» مى نامیدند، از آن رو که دیگران را به بندگى و خدمتگزاری مى گرفتند و خود به بندگى و خدمتگزاری دیگران در نمى آمدند ( نیز نک: سهیلى ، 1/320 ) . در این سخن جای درنگ هست ، زیرا ایرانیان خود خویشتن را آزادان و آزادگان مى خواندند ( ابن حزم ، الفصل فى الملل ، 2/115؛ قس : کیا، 1 - 7: «ایر» و «ایران » در زبان پهلوی به معنای «آزاد» یا «آزاده » و «سرزمین آزادان » یا «آزادبوم » ) . در شاهنامة فردوسى نیز واژه های «آزاده » و «آزاد مرد» و «آزادگان » بارها به جای ایرانى و ایرانیان به کار رفته است ( مثلاً نک: 6/1637، 7/2229، 8/2610، 2627، 9/2843 ) و نام «احرار» را بى گمان باید برگردان عربى «آزادان » و «آزادگان » شمرد، امّا ابن حزم ( همانجا ) دو واژة «احرا» و «ابناء» را به گونه ای مترادف به کار برده است و بنابراین شاید «زادگان = آزادگان » یا «زادان = آزادان » نخست به «ابناء» برگردانده شده ( کیا، 12 ) و سپس دربارة پسران سربازان ایرانى در یمن به کار رفته باشد. همچنین واژه «آزاد» را در اینجا نباید در برابر واژة «بنده » گرفت ، بلکه بیشتر باید آن را به معنای «شریف » و «نژاده » و «پاکزاد» دانست ( نولدکه ، 397 ) . کاربرد ترکیب «حرالاحرار» به معنایى مترادف با «شریف الاشراف » نیز تأییدی بر این نکته تواند بود ( ثعالبى ، 409؛ ابن اثیر، 1/284؛ قس : پیگولوسکایا، شهرهای ایران ، 455 - 457 ) .
درباره تبار و خاستگاه ابناء سخن گونه گون گفته اند. تقریباً همه مآخذ ( بجز ابن قتیبه ، المعارف ، 638، 664 ) نوشته اند که خسرو انوشیروان زندانیان مرگ ارزانى را به فرماندهى وهرز به یمن گسیل داشت . شعر کمابیش کهنى که مسعودی ( مروج ، 2/56، 57 ) آورده است ، آنان را از خاندانهای ساسان و مهران ( مهرسن ) بر شمرده ، و حمزة اصفهانى ( ص 46 ) اغلب ایشان را فرزندان ساسان و بهمن پسر اسفندیار دانسته است . شاید بتوان پذیرفت که شماری و حتى بسیاری از آنان این تبارنامه اشرافى را پس از گشودن یمن و برخورداری از عزت و حرمت برخود بسته باشند ( نک: نولدکه ، 395 ) ، زیرا اگر سخن ثعالبى ( ص 617 ) را باور داریم ، گذشته از زندانیان ، گروهى از مردمان ترک و دیلم نیز همراه با وهرز به یمن رهسپار شدند ( کریستن سن ، 393 ) ، اما به هر روی ، زندانى بودن گروهى از بزرگزادگان ایرانى نیز پذیرفتنى تواند بود، زیرا رقابت ِ خویشاوندان خاندان شاهى و حتى دودمانهای بزرگ ایرانى با پادشاهان ساسانى بارها گزارش شده است ، به مثل بر پایة نوشتة دینوری ( ص 102، 103 ) فرزندان بهمن پسر اسفندیار خود را بیش از فرزندان ساسان شایستة پادشاهى مى دیدند و هم از این رو در این خاندان زمینة قیامهایى مانند قیام بستام فراهم بود ( کولسنیکف ، 165 ) ، همچنین در دودمان بزرگ مهران نیز مخالفان برجسته ای مانند بهرام چوبین پرورش یافتند ( کریستن سن ، 464 ) . با اینهمه دلیل زندانى شدن این گروه روشن نیست .
اشارة گذرای دینوری ( ص 64 ) به زندانى شدن وهرز به کیفر راهزنى تأمل برانگیز است ، زیرا گزارشهای دیگر او را از شمار زندانیان جدا دانسته اند. برخى احتمال داده اند که اینان را به گناه مزدکى بودن به زندان افکنده باشند ( آذرنوش ، 263 ) ، اما برای تأیید چنین احتمالى دلیل یا قرینه ای نیرومند در دست نیست . بى گمان خسرو انوشیروان که با ریختن خون مزدکیان به پادشاهى رسیده بود ( کریستن سن ، 384، 385 ) حتى احتمال برپایى یک فرمانروایى مزدک آیین را به هیچ روی بر نمى تافت ، زیرا نیک مى دانست که نیرو گرفتن مزدکیان در یمن به نابودی اقتدار امپراتوری ساسانى در حیره و گسترش دامنة نفوذ بیزانس در شبه جزیرة عرب مى انجامد ( همو، 383؛ پیگولوسکایا، العرب على حدود بیزنطة و ایران ، 108، 109 ) . شاید بتوان گفت که این زندانیان گروهى از سرکشان دیلمى بودند، زیرا دیلمیان از دیرباز به استقلال مى زیستند و حتى گاه پناه شورشیان مى شدند ( دینوری ، 101 ) ؛ با اینهمه هنگامى که میان ایران و دشمنان جنگى در مى گرفت ، داوطلبانه به مزدوری در سپاه روی مى آوردند ( پروکوپیوس ، کتاب ، VIII فصل 14 ، بند 7 - 5 ؛ مارکوارت ، . ( 136 و سخن مسعودی ( التنبیه و الاشراف ، 260 ) در این باره که وهرز به هنگام گسیل شدن به یمن رتبة وهرز گرفت ، تأمل برانگیز مى نماید. بنابراین شاید این زندانیان از جمله سرکشانى بودند که خسرو انوشیروان برای مهار دیلمیان مى بایست به بند کشیده باشد، و گسیل آنان به یمن یکى از سیاستهای ویژة وی در زمینه کوچاندان طیفه های مغلوب در چارچوب هدفهای نظامى بوده است . به هر . . .

بپرس