اشپلاق

پیشنهاد کاربران

از اونجایی که فلسفه ایجاد کلمات بسیار حکیمانه و بر مبنای کاربرد اون کلمه در عالم واقعیت می باشد. اشپلاق احتمالاً از هوش و بلاغ تشکیل شده باشد یعنی بالغ نمودن هوش.
یا حواس طرف را با یک ابزار تولید صدا جمع نمودن و به سوی خود جلب نمودن.
اِشپِلاق= سوت زدن
حضرت صوفی عشقری ( رح ) در این غزل عامیانه با گویش فارسی کابلی اشپلاق را بسیار موزون و بجا کار گذاشته:
بی اتاقم زیراین نیلی رواق
نی چپن دارم نه برزو نی تیاق
جان من از خود ستایی در گذر
...
[مشاهده متن کامل]

خجلت آرد آخر این لاف و پتاق
زندگانی جهان یکسر غم است. . .
جفت و طاق و جفت و طاق و جفت طاق
میشوی از دوستان آخر جدا
الفراق الفراق و الفراق
( یار را آخر لب بام آورد
اشپلاق و اشپلاق و اشپلاق )
ای پری رو عاشق هستم گفتمت
بی مذاق و بی مذاق و بی مذاق
شب اگر جای روی جانا مرو
بی اراق و بی اراق و بی اراق
هر طرف موتر سواران را نگر
طمتراق و طمتراق و طمتراق
حاصل این بزکشی های جهان
سرملاق و سرملاق و سرملاق
راحت جاوید دارد در بغل
اتفاق و اتفاق و اتفاق
تنبلان هر سو فتند از تنبلی
چارپلاق و چار پلاق و چارپلاق
گر همی خواهی که گردی بیوقار
آشنا شو با رجب خان چتاق
اسپ گادی ناوکش از لاغریست
میدود بیچاره با ضرب شلاق
زال دنیارا چه خوش گفت عشقری
یک طلاق و دو طلاق و سه طلاق

اوشپلاق ، اُشپُلاق ، هُشپُلک در زبان پارسی دری و گویش افغانستانی یعنی سوت
اشپلاق در گویش افغانی یعنی سوت

بپرس