اعتدال مزاج

لغت نامه دهخدا

اعتدال مزاج. [ اِ ت ِ ل ِ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حالت سلامت آن. ( ناظم الاطباء ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: مزاج دو حالت دارد،معتدل و غیرمعتدل و این تقسیم خود بر دو وجه متصور است : اول آن که اعتدال به برابری بسایط از جهت کم و کیف تفسیر شود که در این صورت حالت عدم دلیل به اضدادحاصل گردد که در این هنگام در حلق وسط قرار گرفته وآنرا اعتدال حقیقی گویند که از تعادل بمعنی تکافؤ اشتقاق یافته است. و این قسم در خارج تحقق ندارد. دوم آن که اعتدال به فزونی کمیات و کیفیات عناصر در جهتی که شایسته و لایق و مناسب اعمال آن باشد تفسیر شود. در مثل شیر را جرئت و تهور شایسته و شغال را جبن وفرار سزاوار است و حالت اولی غلبه حرارت و حالت دومی غلبه برودت را اقتضا دارد و این را اعتدال فرضی و طبی گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج
بهار خاص مرا شعر سیدالشعرا.
خاقانی.
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت کند اثر نه علاج.
سعدی.

فرهنگ فارسی

حالت سلامتی آن . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد : مزاج دو حالت دارد معتدل و غیر معتدل و این تقسیم خود بر دو وجه متصور است : اول آنکه اعتدال به برابری بسایط از جهت کم و کیف تفسیر شود که در این صورت حالت عدم دلیل به اضداد حاصل گردد که در این هنگام در حاق وسط قرار گرفته و آنرا اعتدال حقیقی گویند که از تعادل بمعنی تکافو اشتقاق یافته است . و این قسم در خارج تحقق ندارد . دوم آنکه اعتدال به فزونی کمیات و کیفیات عناصر در جهتی که شایسته و لایق و مناسب اعمال آن باشد تفسیر شود .

پیشنهاد کاربران

بپرس