اعزام عبیدالله به کوفه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پس از ارسال نامه های فراوان از جانب کوفیان به امام حسین (علیه السّلام) و دعوت از آن حضرت برای ورود به کوفه ، امام (علیه السّلام) پسر عموی خویش مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خویش به این شهر فرستادند تا در صورت مساعد بودن اوضاع، آن حضرت نیز به این شهر سفر کند.
در این زمان در شهر کوفه نعمان بن بشیر از طرف معاویه و یزید والی شهر بود. «کان والیا علی الکوفة من قبل معاویة فاقره یزید علیها» نعمان بن بشیر هر چند مردم را از وارد شدن به فتنه بر حذر داشت؛ اما در عین حال بیان کرد: کسانی که به من کاری نداشته باشند، من نیز به آنان کاری ندارم کسانی که با من سر جنگ نداشته باشند، من نیز با آنان جنگ نمی کنم. من کسی را بی دلیل دستگیر نمی کنم. «انی لا اقاتل من لا یقاتلنی و لا آتی علی من لم یات علی و لا انبه نائمکم و لا اتحرش بکم و لا آخذ بالقرف و لا الظنة و لا التهمة»
ارسال نامه به یزید
در همین زمان مزدوران حکومت بنی امیه که این موضع نعمان بن بشیر را دلیل بر ضعف او دانستند، (عبدالله بن ربیعه حضرمی به نعمان بن بشیر گفت: «ان هذا الذی انت علیه فیما بینک و بین عدوک رای المستضعفین») در صدد بر آمدند برای یزید نامه بنویسند تا او را از اوضاع کوفه با خبر سازند. عبدالله بن ربیعه در نامه اش به یزید نوشت: «فان مسلم بن عقیل قد قدم الکوفة فبایعته الشیعة للحسین بن علی فان یکن لک فی الکوفة حاجة فابعث الیها رجلا قویا ینفذ امرک و یعمل مثل عملک فی عدوک فان النعمان بن بشیر رجل ضعیف او هو یتضعف»؛ اما بعد بدان که مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعه برای خلافت حسین بن علی (علیه السّلام) با او بیعت کرده اند، پس اگر کوفه را می خواهی، مرد نیرومندی را بفرست که فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار نماید، زیرا نعمان بن بشیر مرد ناتوانی است یا خود را به ناتوانی زده است.عمارة بن عقبه و عمر بن سعد بن ابی وقاص نیز مانند عبدالله بن مسلم به همین مضمون به یزید نامه نوشتند.
اعزام ابن زیاد به کوفه
در این زمان یزید با مشاور خویش «سرجون» مشورت کرد و سرجون پیشنهاد کرد: عبیدالله بن زیاد را به کوفه بفرستد. در برخی از منابع آمده است: معاویه خود، حکم ابن زیاد را برای سرپرستی شهر کوفه و بصره با خط خود نوشته بود و آن را به سرجون سپرده بود که چند ماه بعد از مرگ معاویه آن نامه فاش شد. طبری می نویسد: یزید غلام خویش را که سرجون نام داشت و با او مشورت می کرد، پیش خواند و خبر را به او گفت. سرجون گفت: اگر معاویه زنده بود از او می پذیرفتی؟ یزید جواب مثبت داد. سرجون گفت: پس از من بپذیر که کس جز عبیدالله بن زیاد شایسته کوفه نیست، او را ولایت دار کوفه کن. («ا کنت قابلا من معاویه لو کان حیا؟ قال: نعم، قال: فاقبل منی، فانه لیس للکوفه الا عبید الله ابن زیاد، فولها ایاه») شیخ مفید می نویسد: «سرجون گفت اگر معاویه زنده شود و به تو فرمانی بدهد طبق فرمان او عمل می کنی؟ گفت: بله. سرجون همان دم ابلاغ حکمرانی پسر زیاد را که معاویه برای عبیدالله نوشته بود، بیرون آورد و اضافه کرد اینک این ابلاغیه، رای معاویه است که پیش از مرگ نامبرده را به حکمرانی کوفه نامزد کرده است و ضمنا حکمرانی بصره را هم به او تفویض داشته است». «فاخرج سرجون عهد عبید الله بن زیاد علی الکوفة و قال هذا رای معاویة مات و قد امر بهذا الکتاب.»
ابلاغ حکم عبیدالله
...

پیشنهاد کاربران

بپرس