اعقاب

/~a~qAb/

مترادف اعقاب: بازماندگان، خانواده، خویشان، دودمان، سلاله، طایفه، قبیله، قوم

برابر پارسی: بازمانگان، فرزندان، نوادگان

معنی انگلیسی:
descendants, seed, lineage, offspring, posterity, progeny

لغت نامه دهخدا

اعقاب. [ اِ ] ( ع مص ) بنوبت سوار شدن یکدیگر. بنوبت برنشستن با کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بنوبت سوار شدن یکدیگر. ( آنندراج ). نوبت گذاشتن در سوار شدن با کسی. ( از اقرب الموارد ). نوبت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پاداش دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). جزای نیک دادن. فان العرب تقول : اعقبت الرجل ؛ جازیته بخیر و عاقبته ؛ جازیته بشر، فاطلق علی الجزاء بالخیر عاقبة و علی الجزاء بالشر عقاب. ( از اقرب الموارد ). || مردن و خلیفه گذاشتن پسر را. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). درگذشتن و خلیفه بجای گذاشتن یعنی فرزند باقی گذاشتن : اعقب فلان ؛ مات و خلف عقباً، ای ولداً. ( از اقرب الموارد ). فرزند واگذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || دیگ عاریتی با عقبه بازدادن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بازپس دادن عاریه گیر دیگ عاریتی را با عقبه. ( از اقرب الموارد ). || حق خود و بدل چیزی از کسی گرفتن و خبر بدو رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خبر بدو( کسی ) رسانیدن. ( آنندراج ). || نیابت کسی نمودن بعد وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || «و العرب تعقب و تعاقب بین الفاء و الثاء مثل جدف و جدث ». ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بازگردیدن دیوانگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دیوانگی کسی در اوقاتی برگشتن : اعقب فلاناً الطائف ؛ کان الجنون یعاوده فی اوقات. یقال : اکل اکلة اعقبته سقماً؛ ای اورثته ». ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || از پی درآمدن. ( آنندراج ). از پی درآوردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || در پی داشتن. ( آنندراج ). || برآمدن ستاره بعد غروب ستاره. || عقاب ساختن در نورد چاه. || از پی خود جانشین کردن فرزند و رفتن : ذهب فلان فاعقبه ابنه ؛ اذا خلفه. ( منتهی الارب ).

اعقاب. [ اَ ] ( ع اِ ) پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. ج ِ عقب. ( غیاث اللغات ). ج ِ عَقِب. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ج ِ عَقِب ، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه : لانردهم علی اعقابهم ؛ ای الی حالتهم الاولی. ( منتهی الارب ). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از پس پدر و مادر مانده. ( یادداشت بخط مؤلف ). اولاد و اولاد اولاد. ( ناظم الاطباء ) : اخلاف ما [ مسعود ] بجانب عراق... مشغول گردیم و وی [ محمد ] بغزنین... تا... طریقی که پدران ما بر آن رفته اند نگاه داشته آید که برکات آن اعقاب را باقی ماند. ( تاریخ بیهقی ). پس از عهد بگویی [ حصیری ] خان را که چون کار بدین نیکویی برفت و برکات این اعقاب را خواهد بود. ( تاریخ بیهقی ص 212 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فرزندان، فرزندزادگان، نوادگان، بازماندگان، جمع عقب
( اسم ) جمع عقب . ۱ - بازماندگان نوادگان فرزندان . ۲ - پاشنه ها .
بنوبت سوار شدن یکدیگر . بنوبت بر نشستن با کسی .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عَقِب . ۱ - بازماندگان . ۲ - فرزندان آینده .

فرهنگ عمید

= عقب

مترادف ها

breed (اسم)
نوع، جنس، گونه، اعقاب، اولاد

lineage (اسم)
اجداد، دودمان، اعقاب، اصل و نسب، سطربندی، سطر شماری

posterity (اسم)
اعقاب، اولاد، زادگان، ایندگان، اخلاف

فارسی به عربی

جیل , نسب

پیشنهاد کاربران

جمع عقبه
پشت
طیره
طایقه
اعقاب از ماده ( عقب ) اخذ شده که به معنای آوردن چیزی به دنبال چیز دیگر است . لذا کلمه ( اعقاب ) به معنای ارث دادن و اثر گذاشتن است . در مجمع البیان گفته است : این کلمه به معنای اثر گذاشتن و تادیه کردن و نظائر آن است. ( ترجمه تفسیر المیزان )
ذریه

بپرس