اندیشه بستن

لغت نامه دهخدا

اندیشه بستن. [ اَ ش َ / ش ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) اندیشیدن. تصور کردن. در خیال آوردن :
من نه اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت.
سعدی.
- اندیشه در چیزی بستن ؛ بدان چیز نظر دوختن یا در آن طمع بستن یا بدان دلبسته شدن :
هرچه اندیشه در آن بندی بیابی از خدا
زآنکه تدبیر تو با تقدیر او یکسان بود.
معزی ( از آنندراج ).
سر لوح مکتب نیارید دست
که اندیشه در لوح محفوظ بست.
هاتفی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

اندیشیدن . تصور کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس