اکر

لغت نامه دهخدا

( آکر ) آکر. [ ک َ ] ( اِ ) آگَر. سُرین و کفل را گویند مطلقاً. ( برهان ).ظاهراً این صورت مصحف آلر باشد. رجوع به آلر شود.
اکر. [ اُک َ ] ( ع اِ ) ج ِ اُکرَة. ( ناظم الاطباء ) :
گر تو از هوش و خرد یافته ای پا و پری
پس خبر گوی مرا زانچه برون زین اکر است.
ناصرخسرو.
|| ج ِ کُره. ( از یادداشت مؤلف ).
- علم اکر ؛ دانش شناختن کُره ها. و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است : اکر متحرک و اکر ساکن. ( فرهنگ فارسی معین ). علم اکر، علمی است که از احوال عارضه بر کره بحث کند از حیث کرویت آن بی نظر در بساطت یا ترکیب عنصریت یا فلکیت آن ، و موضوع آن کره است از نظر کره بودن... و اکر متحرکه جزیی از علم اکر است. اطولوقس یونانی را برای اکر متحرکه کتابیست که در زمان مأمون به عربی ترجمه شد و سپس یعقوب بن اسحاق کندی آن ترجمه را اصلاح کرد. و ثاوزوسیوس مهندس یونانی را نیز کتابی در علم اکر است که به تازی ترجمه شده است و ثابت بن قره آنرا اصلاح و علامه طوسی و سپس تقی الدین محمد معروف به راصد مستوفی آنرا تحریر کردند. ( از کشف الظنون ). و رجوع به اکرة شود.

اکر. [اَ ک َ ] ( اِ ) چوب عود که بخور را سوزند. چوب عود که بسوزانند بوی خوش کند. قطر. عود. ( یادداشت مؤلف ): قِبر؛ جای کرم خورده از چوب اکر. ( منتهی الارب ). چوب صبر. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.

اکر. [ اَ] ( ع مص ) کندن اکره را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کندن گودالی که در آن آب جمع شود. ( از ناظم الاطباء ).

اکر. [ اَ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ کُرَة. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به کرة شود.

اکر. [ اُ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کُره. گویها. کُره ها. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت مؤلف ) ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات در ماده «اکرات » ).

فرهنگ فارسی

( آکر ) سرین کفل
(اسم ) جمع کره گویها کره ها یا علم اکر. دانش شناختن کره ها و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است اکر متحرک و اکر ساکن .
جمع کره . گویها . کره ها

فرهنگ عمید

( آکر ) واحد اندازه گیری سطح برابر با حدود ۴۰۴۶ مترمربع.
= کُره

گویش مازنی

/ekar/ مرتعی کوهستانی در دو هزار تنکابن - آثار قلعه ای قدیمی در حوالی روستای توبن تنکابن & شیرین عقل - لوس و ننر ۳کسی که برای خود شیرینی خود را بی عقل جلوه دهد & کشاورز بی زمین که روی زمین دیگران کار کند & مرتعی در حومه ی شهرستان تنکابن - آثار قلعه ای قدیمی در حوالی روستای توبن واقع در منطقه ی تنکابن ۳نامی روستایی متروکه در همین منطقه

دانشنامه آزاد فارسی

آکر. آکِر
رجوع شود به:عکا

جدول کلمات

آکر
واحد اندازه گیری سطح برابر با حدود ۴۰۴۶ مترمربع.
= کُره

پیشنهاد کاربران

ولی خود دیکشنری آبادیس میگه اسم دختره
در زبان ترکمنی کلمه اوکارا ( okara ) به معنی ظرف و کاسه آب وجود دارد که از نظر ساختار واژکی یعنی تجزیه به عناصر سازنده پاسخ مقبولی نیافته است یعنی رسیدن به ریشه و وندهای سازنده تا بحال مقدور نبوده است.
...
[مشاهده متن کامل]
وقتی کلمه اکره ( okrah ) به معنای گودال اب را دیدم به نظرم رسید شاید این هم مثل کلمه حلی ( hele� ) به معنای زن بر اساس تجزیه غلط ساخته شده باشد. کلمه حلی در اصل از تجزیه غلط کلمه عربی حلیله به معنای همسر قانونی بوجود آمده است. شنونده ترکمن پنداشته است قسمت پایانی کلمه همان پسوند جمع ترکمنی - لر است که در محاوره - له گفته می شود و لذا ریشه من در اوردی حلی به معنای زن ساخته شده است. اما کلمه اکره برای شنونده ترکمن معلوم نبوده که جمع کلمه کره عربی است و لذا آن را به عنوان یک کلمه جامد وارد زبان خود کرده است. البته این انگاره من است و هیچ تاکیدی بر درستی آن ندارم.

یه نوع زرد که مقداری قهوه ای درش بکار رفته*
انگلیسی : Yellow Ochre
اُکْرْ ، خَردلی، رنگی است بر پایه رنگی زرد،
آکَر ( اوستایی ) 1ـ کردن، انجام دادن 2ـ انگیزه ـ علت ـ باعث ـ مسبب شدن 3ـ قالب ریزی کردن، نمونه سازی

بپرس