بارسنج

/bArsanj/

لغت نامه دهخدا

بارسنج. [ س َ ] ( نف مرکب ) وزّان. قپاندار. ( دِمزن ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. || ( اِ مرکب ) بارسنجن. هر چیزی که بدان بار را می سنجند. ( ناظم الاطباء ). اسبابی که بدان بار را توزین کنند. ترازو. قپان. رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. رجوع به باسکول شود. || هر چیزی که در پله ترازو گذارند تا تعادل حاصل گردد. ( ناظم الاطباء ). پاسنگ ترازو. ( آنندراج ) ( دِمزن ). رجوع به پاسنگ شود.

فرهنگ عمید

۱. کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار.
۲. هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان.

پیشنهاد کاربران

بپرس