باطل گرداندن

لغت نامه دهخدا

باطل گرداندن. [ طِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) باطل کردن : همگان بگریستند و زاری کردند تا مگر این عزم باطل گرداند. ( فارسنامه ابن بلخی ). || محو کردن.تباه کردن. باطل کردن : مردم محله آن نقش را سترده بودند و باطل گردانیده. ( تاریخ طبرستان ).

فرهنگ فارسی

باطل کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس