بجلی

لغت نامه دهخدا

بجلی. [ ب َ ج َ ی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به قبیله بجیله. ( از انساب سمعانی ). منسوب به بجیله از طوایف یمن. و جریربن عبداﷲ بجلی صحابی از آنهاست. ( یادداشت مؤلف ). منسوب به بجیله که قبیله ای است در یمن از اولاد معدبن عدنان. ( منتهی الارب ).

بجلی. [ ب َ ی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به قبیله بجله که بطنی است از سلیم بن منصور و به بنوبجله نیز شهرت دارند. ( منتهی الارب ) ( از انساب سمعانی ).

بجلی. [ ب َ ] ( اِخ ) حسن بجلی پیشوای طایفه بجیله بود. این طایفه در میان بربرهای مراکش زندگی می کنند. او در قرن 9 م. میزیست. ( از اعلام المنجد ). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 139 و یتیمة الدهر ج 3 ص 280 شود.

فرهنگ فارسی

حسن بجلی پیشوای طایفه بجیله بود .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بجلی (ابهام زدایی). بجلی ممکن است اسم یا لقب برای اشخاص ذیل باشد: • حسن بن علی بجلی، حسن بن علی بن ورسند، مؤسس یکی از فرقه های بربر مراکش• یزید بن اسد بجلی، یزید بن اسد بن کُرْز، امیر و سردار دوره معاویه و به قولی صحابی• صفوان بن یحیی، مشهور به ابو محمد بجلی کوفی• جریر بن عبدالله بجلی، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از مردان مشهور نیمه نخست سده ۱ قمری• خالد بن جریر بجلی، راوی و محدّث شیعی در قرن دوّم و از اصحاب امام صادق (علیه السلام)• زهیر بن قین بجلی، از فرماندهان شهید سپاه امام حسین (علیه السلام)• هلال بن نافع بجلی، بنا به قول برخی مقتل نگاران از یاران امام حسین علیه السلام و از شهیدان کربلا• مصحف احمر بن شمیط بجلی، مصحف تهیه شده توسط احمر بن شمیط یکی از تابعان• نسبت بجلی، نسبت شمار بسیاری از محدّثان شیعه از راه نَسب یا به ولا به قبیله بجیله• حجار بن ابجر بجلی، بزرگ قبیله بکر بن وائل و از اشراف کوفه• عبدالله بن خشکاره بجلی، از لشکریان عمر بن سعد در واقعه کربلان
...

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ابان بن محمد بجلی (قرن ۳ق)

پیشنهاد کاربران

در لری بویراحمدی
بِجِلی - bejeli
به معنای= هرچیز قرمز و براق ، جلا داده شده ، تراشیده و براق و بدون مو
مثال:
جومی سرخ بجلی= پیراهن قرمز براق
سر هِلِ بجلی= سر بی مو و براق
bejeli
چراغ قوه در زبان ملکی گالی بشکرد

بپرس