بد اغوری

لغت نامه دهخدا

بداغوری. [ ب َ اُغ ُ ] ( حامص مرکب ) شآمت. شومی. بداغری. ( از یادداشت مؤلف ).
- بداغوری کردن ؛ تشأم. فال بد زدن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

شومی بد اغری .

پیشنهاد کاربران

شومی
نحوست
بدبیاری
بد یمنی
. . . وجود پیر زن بسبب بدآغوری ایشان در سر راه شاه قدغن شده بود. . .
کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه

بپرس