بزیغ

لغت نامه دهخدا

بزیغ. [ ب ُ زَ ] ( اِخ ) ابن موسی الحائک. رئیس فرقه بزیغیه از فروع خطابیه ، که بزیغ را رسول می پنداشتند و امام جعفر صادق راخدا میدانستند. ( از خاندان نوبختی چ اقبال ص 251 ).

بزیغ. [ب ُ زَ ] ( اِخ ) ابن یونس. رئیس فرقه بزیغیه که از غُلات هستند. ( بیان الادیان ص 36 ). و رجوع به بزیع شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس