بقاء النفس بعد فناء الجسد

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] بقاء النفس بعد فناء الجسد شرح نوشته ای از خواجه نصیر الدین طوسی در قرن هفتم هجری که توسط علامّه
شیخ ابی عبدالله زنجانی در قرن یازدهم هجری شرح بر آن نوشته شده است.شارح که خود از عالمان بزرگ
و صاحب نام زمان خود بوده است.در ابتداء کتاب مقدمۀ مفصلّی بر آن تقریر شده است که متشکل از مطالب مهمی می باشند.
کتاب همانطور که گفته شد با یک مقدمۀ عربی در رابطه با نفس و روح شروع می شود و نظریۀ خواجه نصیر الدین
طوسی در این زمینه(که به صورت رسالۀ بسیار کوچکی برای شاگرد خود مؤید الدین فلکی که در ساختن رصدخانۀ

[ویکی فقه] بقاء النفس بعد فناء الجسد (کتاب). بقاء النفس بعد فناء الجسد شرح نوشته ای از خواجه نصیر الدین طوسی در قرن هفتم هجری که توسط علامه شیخ ابی عبدالله زنجانی در قرن یازدهم هجری شرح بر آن نوشته شده است. شارح که خود از عالمان بزرگ و صاحب نام زمان خود بوده است. در ابتداء کتاب مقدمه مفصلی بر آن تقریر شده است که متشکل از مطالب مهمی می باشند.
کتاب همانطور که گفته شد با یک مقدمه عربی در رابطه با نفس و روح شروع می شود و نظریه خواجه نصیر الدین طوسی در این زمینه (که به صورت رساله بسیار کوچکی برای شاگرد خود مؤید الدین فلکی که در ساختن رصدخانه مراغه دستیار خواجه بوده است نوشته است) که جدای از شرح آورده شده و بعد از هر مطلبی بصورت جدا شرحش آمده است.
گزارش محتوا
نویسنده مقدمه ابتدا به آرای فلاسفه یونان در مورد ماده و روح پرداخته و نظریات آنان را در این زمینه بازگو می کند برای مثال افلاطون را نام می برد که قائل بود بر ازلی بودن ماده اصلی در تکوین عالم که آن ماده اصلی عبارت از هیولای اولی است و شکلی از خود نداشته و مستعد پذیرش انواع اشکال می باشد. عقیده افلاطون در زمینه روح را نیز بازگو می کند که قائل بود روح قبل از بدن موجود بوده و بدن بعد از ایجاد شدن به آن تعلق گرفته است. وی سپس به بیان آرای فلاسفه اسلامی در همین زمینه پرداخته که از آن جمله شیخ الرئیس بو علی سینا ، فارابی و ابن رشد اندلسی می باشند از متکلمین نیز غزالی ابو حامد خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی و فخر رازی را مورد توجه قرار داده است.
← آرای فلاسفه مغرب
خواجه در این رساله نخست موجودات را به دو دسته تقسیم نموده است:الف: موجوداتی که وضع دارند (یعنی قابل اشاره اند) ب: موجوداتی که وضع ندارند (قابل اشاره نمی باشند) بعد معنای حلول و چگونگی حلول روح در بدن انسانی را توضیح می دهد. و می گوید نفس انسانی دارای معقولاتی است که وضعی ندارند و تعلق گرفتنشان به بدن بصورت تدبیر امور بدن می باشد. که این قوا بعد از سپری شدن زمانی دچار فرتوتی و ضعف می گردند اما اینکه موجد این بدن و قوا چه کسی است را شارح به این صورت بیان می کند که فرض فیلسوف (خواجه) از این کلام بیان این نکته می باشد که افاضه کننده نفس و علت موجده آن خداوند سبحان است.خواجه می گوید بدن و مزاج آن شرط بقای نفس نیستند زیرا نفس حافظ بدن است و مزاج بدن به تدبیر نفس می باشد اگر بقای نفس نیز به شرط وجود بدن باشد دور لازم خواهد آمد.کتاب دارای خاتمه ای است که برای اثبات بقای روح بعد از مرگ به سه روایت از کتاب شریف کافی اشاره می کند که مضمونشان همان قرار گرفتن روح در یک بدن دیگر غیر از این بدن عنصری می باشد که با موت حاصل می شود.
نسخه حاضر
...

پیشنهاد کاربران

بپرس