به کار بستن

جدول کلمات

اجرا

پیشنهاد کاربران

apply
معمول داشتن. [ م َ ت َ ] ( مص مرکب ) عمل نمودن. رعایت کردن. ( ناظم الاطباء ) . عمل کردن. اجرا کردن. کار بستن. به کار بردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و آن عالی جاه باید همین قاعده را معمول دارد. ( منشآت قائم مقام ) . || استعمال کردن. ( ناظم الاطباء ) . || متداول ساختن. مرسوم کردن. رایج ساختن.
مبذول داشتن
اجرا، انجام

بپرس