بکیل

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

بکیل. [ ب َ ] ( ع ص ) خوش نما در لباس و رفتار، یقال هو جمیل ٌ بکیل ٌ. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || یقال ظلت الغنم بکیلة واحدة و عبیثة واحدة؛ اذا لقیت الغنم غنماً اخری فاختلط بعضها ببعض و هو مثل یضرب فی اختلاط القوم و تساویهم فی الفساد ظاهراً و باطناً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آرد یا رب ُ باروغن و خرما سرشته یا پِسْت با خرما و شیر یا آردی که به پِسْت مخلوط کرده با آب و روغن یا زیت تر کرده باشند. ( آنندراج ). خرما و پِسْت بشیر کرده. ( مهذب الاسماء ). بکالة. ( منتهی الارب ). و رجوع به بکالة شود.

فرهنگ فارسی

خوش نما در لباس و رفتار یقال هو جمیل بکیل . یا گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر . یا یقال ظلت الغنم بکیله واحده و عبیثه واحده اذا لقیت الغنم غنما اخری فاختلط بعضها ببعض و هو مثل یضرب فی اختلاط القوم و تساویهم فی الفساد ظاهرا و باطنا . یا آرد یا رب با روغن و خرما سرشته یا پست با خرما و شیر یا آردی که به پست مخلوط کرده با آب و روغن یا زیت تر کرده باشند .

پیشنهاد کاربران

بپرس