بی صفت

/bisefAt/

مترادف بی صفت: بی وفا، ناسپاس ، بی حمیت، بی غیرت

متضاد بی صفت: وفامند، سپاسدار، باصفت

لغت نامه دهخدا

بی صفت. [ ص ِ ف َ ]( ص مرکب ) در تداول عامه ، بی وفا. ناسپاس. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیبات صفت شود. || آنکه فاقد صفات نیک است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
یکی است با صفت و بی صفت بگوییمش
نه چیز و چیز بگویش که مان چنین فرمود.
ناصرخسرو.
|| در اصطلاح تصوف ( نقشبندیان )، از خود بیخود شده و از خود رسته در حال سماع و جذبه و مانند آن است. ( از رشحات کاشفی ، نسخه خطی ) : مدت 22 سال است که ما متابعت طریقه حضرت خواجه محمدعلی حکیم ترمذی می نماییم و ایشان بی صفت بوده اند و اگر کسی شناسدمی نیز این زمان بی صفتم. ( انیس الطالبین ص 24 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بی وفا ناسپاس . ۲ - آنکه فاقد صفات نیک است .

فرهنگ عمید

۱. آن که فاقد صفات نیک است.
۲. ناسپاس، بی وفا.

پیشنهاد کاربران

جاکش ، دیوث
بی غیرت ، فریبکار ، ناسپاس و بی وفا

بپرس