ترفیل

لغت نامه دهخدا

ترفیل. [ ت َ ] ( ع مص ) پر کردن چاه را از آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) : رفل الرکیة ترفیلاً. ( منتهی الارب ). || بزرگ داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || خوار و حقیر نمودن ( از اضداد است ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مالک چیزی گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || مهتر نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فروهشتن ازار را و خرامیدن در آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || ( اصطلاح عروض ) زیاده نمودن در بحر کامل سبب را بر مُتَفاعلن پس مُتَفاعلاتن گردد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). افزودن سبب خفیف است ، چنانکه متفاعلن پس از آنکه نون آنرا به الف تبدیل کنند، تن بر آن افزایند تا متفاعلاتن شود، و آن را مرفَّل نامند.( از تعریفات جرجانی ). زیادت کردن سببی است بر وتد مُسْتَفْعلن تا مُسْتَفْعلاتن شود و آن را مرفل خوانندیعنی دامن درازکرده ، و با خبن مفاعلاتن شود، و با طی مُفْتَعلاتن شود. و ترفیل در اشعار عرب خوش آیندتر بود اگرچه بعضی عروضیان عجم بر ترفیل حرفی زیادت کرده اند در شعر پارسی و آنرا تطویل نام نهاده اند و مستفعلاتن را مُسْتَفْعلاتان کرده و آن را ضرب مطوَّل خوانده... ( المعجم فی معاییر اشعار العجم چ دانشگاه ص 41 ). ورجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || ( ص )مرد خرامان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و این وصف بمصدر است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پر کردن چاه را از آب . یا بزرگ داشتن . یا خوار و حقیر نمودن . یا مالک چیزی گردانیدن کسی را . یا مهتر نمودن .

فرهنگ عمید

در عروض، افزودن سببی بر وتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آن را مرَفَّل می گویند.

پیشنهاد کاربران

بپرس