تق تق کردن


معنی انگلیسی:
clatter, patter, rattle

مترادف ها

crack (فعل)
ترکیدن، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، تق کردن، تق تق کردن

rattle (فعل)
وراجی کردن، تق تق کردن، خر خر کردن، تلق تلق کردن، تغ تغ کردن

پیشنهاد کاربران

clack
تِقتِقیدن.
تِقُتوقیدن.
tagh tagh kardan/کوبیدن درب، در زدن، دق الباب. دق الباب کردن. کوفتن و زدن در_سر و صدا به راه انداختن یا تق و توق کردن

بپرس