تمری

لغت نامه دهخدا

تمری. [ ت َ ] ( ع ص ) رجل تمری ؛ مرد خرمادوست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). آنکه خرما دوست دارد. ( مهذب الاسماء ).

تمری. [ ت َ م َرْ ری ] ( ع مص ) آراسته شدن. تمری به ؛ آراسته شدن به آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تمری ٔ. [ ت َ ءْ ] ( ع مص ) مرؤک الطعام گفتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

در اصطلاح طب سنتی
شبیه خرما را گویند
خرمایی
تمریه میشه تمبرهندی
خورشت تمرهندی
تمر نام روستایی از توابع شهرستان سلماس آذربایجان غربی است تمر بر گرفته از نام قدیمی ترین آتشکده ایران است و آدرس آن روبروی کتیبه باستانی خان تختی باقی مانده از دوران ساسانی

بپرس