تن پرور

/tanparvar/

مترادف تن پرور: بی حال، بی عار، بی کاره، تن آسا، تنبل، تن پرست، خوش گذران، راحت طلب، تن آسان

متضاد تن پرور: زرنگ

معنی انگلیسی:
self-indulgent, who likes good living, voluptuous, bon vivant, drone, lazy, lounger, profligate, slothful, sluggard

لغت نامه دهخدا

تن پرور. [ تَم ْ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. ( ناظم الاطباء ). تن آسای. تن پرست. آنکه تن وی معبود وی باشد. ( آنندراج ) :
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
سعدی ( گلستان ).
ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد زحکمت تهی.
سعدی ( بوستان ).
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
سعدی ( بوستان ).
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه تن خویش را بپروراند و بیاساید تن آسا خوش گذران .

فرهنگ معین

(تَ. پَ وَ ) (ص فا. )تن آسا، خوش - گذران .

فرهنگ عمید

۱. خوش گذران.
۲. تن آسا، تنبل.

جدول کلمات

تنبل

پیشنهاد کاربران

بپرس