توزین

/towzin/

مترادف توزین: سنجیدن، وزن کردن، سنجش

لغت نامه دهخدا

توزین. [ ت َ ] ( ع مص ) دل نهادن بر....وزن نفسه علی ؛ کذا توزیناً، وطنها. ( از اقرب الموارد ). || سنجیدن و وزن کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سنجش. ج ، توزینات. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

خودرا آماده قبول کاری یاپیش آمدن کردن، وزن کردن
۱ - ( مصدر ) وزن کردن سنجیدن . ۲ - ( اسم ) سنجش . جمع : توزینات .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) وزن کردن .

فرهنگ عمید

۱. وزن کردن، سنجیدن.
۲. [قدیمی، مجاز] خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن.

واژه نامه بختیاریکا

آهن روی زین

مترادف ها

weigh-in (اسم)
توزین

weighing (اسم)
توزین

پیشنهاد کاربران

سنگش
Weighting
یه بازی که چند سکه رو به ما می دن که یکی ازشون تقلبی باید با حداقل استفاده از ترازو اون تقلبی رو بدست بیاری.
در پارسی " ترازش " از بن ترازیدن به چم وزن کردن

بپرس