توشیع

لغت نامه دهخدا

توشیع. [ ت َ ] ( ع مص ) رقم کردن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ). نگار کردن جامه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پنبه زدن و درپیچیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). باغنده ساختن پنبه را بعد زدن یادر ابهام و خنصر پیچیدن رشته را تا درنی و زعوته داخل نمایند. || برآمدن سپیدی موی بر سر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || در فن بیان نوعی از اطناب است به حسب ایضاح بعد از ابهام و آن ، آن است که در عجز کلام اسمی مثنی آید و بدو اسم تفسیر شود یکی معطوف بر دیگری چون : یشیب ابن آدم و یشب فیه خصلتان ، الحرص و طول الامل. ( از تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

رقم کردن جامه . نگار کردن جامه . یا پنبه زدن و در هم پیچیدن .

فرهنگ عمید

نگار کردن جامه.

پیشنهاد کاربران

بپرس