جرید

لغت نامه دهخدا

جرید. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) روز و سال تمام. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). تمام. ( آنندراج ). یوم جرید؛ روز تمام و کذلک عام جرید. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). || شاخ درخت خرما. ( آنندراج ). شاخه های درخت خرما و یکی آن جریده است.( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || درختی که شاخ و پوست از آن جدا کرده باشند. ( آنندراج ). جریده. ( یادداشت مؤلف ). || در بیت زیر به معنی یکه رو و تنهاست :
روز خفاشک نیارد برپرید
شب برون آید چو دزدان جرید.
مولوی.
|| قاصد و جاسوس. ( غیاث اللغات از لطائف ). معنی قبلی بظاهر از مصادیق معنی اخیر است.

فرهنگ فارسی

( صفت ) تنها تنهارو منفرد.
روز و سال تمام تمام یا شاخ درخت خرما یا درختی که شاخ و پوست از آن جدا کرده باشند .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (ص . ) تنها، تنهارو، منفرد.

فرهنگ عمید

۱. نیزۀ کوتاه.
۲. یکه وتنها.

گویش مازنی

/jarid/ شیشه ی خرد شده - ریز – خرد

پیشنهاد کاربران

در لهجه عرب خمسه به فأر یا موش جِرید و جِریدی گویند که از کلمه جرذ یک نوع موش صحرائی بزرگ گرفته شده است.

بپرس