جعدی

لغت نامه دهخدا

جعدی. [ ج َ ] ( حامص ) تجعد. مجعد بودن. پیچیدگی و چین و شکنج در موی. گره در گره بودن موی. مرغولی : اندر باطل کردن جعدی موی. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

جعدی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به جعدةبن هبیرة. ( لباب الانساب ج 1 ص 239 ).

جعدی. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن الندیم کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن را به وی نسبت داده است. ( الفهرست ص 54 ).

جعدی. [ ج َ ] ( اِخ ) لقب مروان بن محمد خلیفه اموی است. لقب دیگروی حمار است : وی را جعدی به این جهت گفتند که پیرو طریقه جعدبن درهم بود. ( ابن الاثیر از غزالی نامه ).

جعدی. [ ج َ ] ( اِخ ) ( نابغه ٔ... ) قیس بن کعب بن عبداﷲبن عامربن ربیعةبن جعدةبن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعه مکنی به ابولیلی. رجوع به ابولیلی و نیز رجوع به نابغه جعدی در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

قیس بن کعب بن عبدالله بن عامر بن ربیعه بن جعده بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه مکنی به ابو لیلی .

پیشنهاد کاربران

بپرس