جنوبی

/jonubi/

معنی انگلیسی:
high, austral, meridional, south, southerly, southern, southerner

لغت نامه دهخدا

جنوبی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب به جنوب. || روز گرم و تابناک. ( ناظم الاطباء ) : فصل جنوبی ، هرگاه زمستان جنوبی باشد یعنی گرم و بارنده و از پس او بهار شمالی باشد یعنی سرد و خشک بیشتر زنان آبستن را بچه بیفتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- جنوبی طالع :
جنوبی طالعان را بیضه در آب
شمالی پیکران را دیده در خواب.
نظامی.
- جنوبی گرای ؛ که بجنوب گراید :
گروهی چو دریا جنوبی گرای
که بوده ست هابیلشان رهنمای.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به جنوب .

دانشنامه عمومی

جنوبی (آذربایجان). جنوبی ( به لاتین: Cənubi ) یکی از روستاهای جمهوری آذربایجان است که از توابع شهر باکو است.
عکس جنوبی (آذربایجان)عکس جنوبی (آذربایجان)

جنوبی (فیلم ۱۹۴۵). جنوبی ( انگلیسی: The Southerner ) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی ژان رنوار است که در سال ۱۹۴۵ منتشر شد.
زکری اسکات
بتی فیلد
• جی. کارول نایش
بولا بوندی
استل تیلور
نورمن لوید
پرسی کیلبراید
بلانش یورکا
• ارل هاجینز
عکس جنوبی (فیلم ۱۹۴۵)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

southerner (اسم)
جنوبی، اهل جنوب

austral (صفت)
جنوبی، تحت تاثیر باد جنوبی

southern (صفت)
جنوبی، اهل جنوب، جنوبا، بطرف جنوب

south (صفت)
جنوبی

فارسی به عربی

جنوب , جنوبی

پیشنهاد کاربران

نجار کشتی
واژگان ( شمال، جنوب، شرق، غرب ) تماما دارای ریشه پارسی هستند.
همچنین در گذشته در پارسی از واژگان ( اپاختر، نیمروز ( رپیت وین ) ، خاور، باختر ) بهره میبردند
واژه اَربی ( =عربی ) شمال دارای ریشه پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

۱ - شمال:
از واژه پارسی ( شم، چم، زم، دم ) به معنی سردی و سرما گرفته شده است
مانند: شمیران، چمران، زمزم، زمستان، دمیدن و. . .
که دارای یک معنای سرد و سرما هستند
۱ - اپاختر:
در پارسی در گذشته ( اپاختر ) میگفتند
که واژه اپاختر از دو بخش اپ ( بالا ) و اختر ( ستاره ) ساخته شده است و به معنی ستاره شمالی میباشد.
۲ - جنوب:
واژه اَربی جنوب هم از واژه پارسی پهلوی ( دَنب ) به معنی جنب، کنار، ته و پایین گرفته شده است.
۲ - رپیت وین ( نیمروز ) :
در زبان پارسی پهلوی دو واژه ( رپیت وین ) و ( نیمروز ) برای سوی پایین به کار میروند که هر دو به معنی میانه روز هستند.
۳ - شرق:
واژه اَربی شرق همریشه با واژه پارسی ( چراغ ) و واژه سانسکریت ( سوراج ) است به معنی روشنایی.
نکته: ( سدا های /چ/ و /ش/ همواجگاه هستند و میتوانند جابجا شوند )
نکته: زبان اَربی نویسه و سدای ( چ ) ندارد و آنرا با ( ش ) جابجا میکند.
۳ - اوش استر ( خورآسان ) ، خاور:
اوش به معنی بیرون آمدن ( تلو ) و بیرون رفتن ( مرگ ) است. تلو=طلوع
اوش استر یعنی جای بیرون آمدن نور.
واژه خورآسان از دو بخش خور و آسان ( بالا آمدن ) ساخته شده است. به مکان تلوِ خورشید ( خاور، شرق ) خورخاست، خورخیز هم میگویند.
۴ - خوربران ( باختر ) :
خوربران به معنای جایی است که خورشید به آنجا بُرده و ناپدید میشود.
۴ - واژه اَربی غرب هم از واژه پارسی ( گور ) به معنی فرو رفتن گرفته شده است.
در پارسی به غرب ( باختر ) نیز میگویند مانند سروده فردوسی که میگوید:
- چو خورشید در باختر گشت زرد/
شب تیره گفتش که از راه گرد
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه31 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

جنوبیجنوبی

بپرس