جوق

/juq/

لغت نامه دهخدا

جوق. [ ج َ ] ( معرب ، اِ ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن. ( آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. ( ذیل اقرب الموارد ) :
هر کجا باشند جوق مرغ کور
بر تو جمع آیند ای سیلاب شور.
مولوی.
شب نیست که از برج فلک زآه دمادم
تأثیر دو صد جوق کبوتر نپرانند.
تأثیر ( از آنندراج ).
چشم نااهل اگر با سخن من افتد
خیل صد جوق پری رم کند از دیوانم.
تأثیر ( از آنندراج ).

جوق. [ ج َ وَ ] ( ع مص ) کج شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوق. [ ج َ وِ ]( ع ص ) کج گردیده روی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوق. ( اِ ) چوق. جوخ. چوخ. گروه. دسته ( انسان و حیوان ). || گروهی از سوار و پیاده. فوج. || ( ص ) بسیار. کثیر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَوق شود.

فرهنگ فارسی

جوخ، دسته، گروه، اجواق جمع
۱- ( اسم ) گروه دسته ( انسان و حیوان ). ۲- گروهی از سوار و پیاده فوج .۳- ( صفت ) بسیارکثیر.
گروه دسته یا گروهی از سوار و پیاده .

فرهنگ معین

[ تر. ] ۱ - (اِ. ) گروه . ۲ - (ص . ) بسیار کثیر.

فرهنگ عمید

دسته، گروه.

جدول کلمات

دسته ، گروه

پیشنهاد کاربران

جوق وسیله کاری قدیمی است که دوتا خر یاگاو راکنارهم نگه میداردکه هنگام شخم زدن از همدیگر جلو عقب نیفتن، دوتا حیوان کنار هم ایستادن درصورتی که جوق پشت گردنشان باشد هم جوق میگویند،
جوق
جوق در زبان مازندرانی و در شهر آمل به معنی حیوانی خیالی مانند طوله سگ است که در شکم افرادپرخور قرار می گیرد و هرچه فرد بخورد تا بیاید جذب بدنش شود، آن حیوان در شکمش غذا را خورده و شخص هم چنان گرسنه می ماند. چیزی شبیه مارهای ضحاک.
...
[مشاهده متن کامل]

اما در واقع جوق نوعی بیماری است که علایم آن شبیه بیماری قند و یا دیابت می باشد و یا شاید همان بیماری دیابت باشد.

غوغا ربطی به جور ندارد. غوغا، شکل دیگری است از غَو به معنای هیاهو
بیاید به درگاه سالار نو
بدیدنش آنجا و برخاست غو
�فردوسی�
بارها در شاهنامه آمده . در کرمان و شماری از شهرهای ایران هنوز رایج است. رفسنجانی در سخنانش بارها غو را بع همین معنا به مار می برد.
جوْق مخفف جوْقا است و جوْقا عربی شده از غوغا و قوقا در ترکی است.
در تربت حیدریه هم یک روستا وجود داره به نام
قلعه جوق، روستای سرسبزی هستش
جوق : به معنی جوب در ادبیات قدیم می دهد
جوق یاجوقه و تغییر یافته آن جوخه، در اصل یک عبارت ترکی است و به معنای مجموع چیزی یا کسانی را در کنار هم می گویند مانند: "باغچه جوق" یعنی مجموعه یا دسته بهم پیوسته باغچه ها و یا مانند " قورد جوقه سی " یعنی دسته گرگها . کلمه جوخه و سرجوخه هم به مرور زمان در فارسی محاوره ای ق تبدیل به خ شده
در زبان مازندرانی معنی کسی که هرچقدر می خورد سیر نمی شود
جوق :یک واژه ی ترکی است . در زبان ترکی به معنی گروه و دسته است و با واژه ی چوخ به معنی زیادو جوخه از یک ریشه هستند . امروزه هم کشاورزان در مناطق ترک نشین وقتی گروه بندی می شوند هر گروه را یک جوق می نامند. در ترکی دسته بندی شدن افراد را "جوقلاشماق" می گویند .
جوق بمعنی کت وپالتو؛ تو نزدیکی زنجان روستایی است اول جاده بیجار به نام پنبه جوق
در زبان لری ب کسی ک هرچی میخوره سیرمونی نداره میگن جوق کرده یا جوق داره. جوقی
جوق : جوی ، نهر کوچگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس