حاذ

لغت نامه دهخدا

حاذ. ( ع اِ ) پشت. || آنجا از هر دو ران که دُم بر وی افتد. || پس ران مردم. ( مهذب الاسماء ). || حاذالمتن ؛ موضع انداختن نمدزین برپشت ستور. || خفیف الحاذ؛ قلیل المال. || کم عیال. || سبک دوش. || حال ؛ یقال هو خفیف الحاذ ای الحال ؛ او سبک حال است. ( مهذب الاسماء ). || نام درختی است.

حاذ. ( اِخ ) نام موضعی به نجد.

فرهنگ فارسی

موضعی بنجد

پیشنهاد کاربران

فاسدان ادا ری بستر ساز فسادهای اداری و غیر اداری هستندولاغیر.

بپرس