حق‏ ‏شناسی

/haqSenAsi/

مترادف حق‏ ‏شناسی: سپاس، سپاسگزاری، شکر، شکرگزاری، قدردانی، قدرشناسی، نمک شناسی

متضاد حق‏ ‏شناسی: حق ناشناسی، کفران

معنی انگلیسی:
gratefulness, gratitude

لغت نامه دهخدا

حق شناسی. [ ح َ ش ِ ] ( حامص مرکب ) پاسداری حق. صفت حق شناس : پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. ( تاریخ بیهقی ). ملک را سیرت حق شناسی او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

۱ - اعتقاد بحقیقت و راستی . ۲ - خدا شناسی . ۳ - ادای حق کسی قدر دانی .

فرهنگ عمید

۱. خداشناسی.
۲. شناختن حق نعمت و احسان کسی و قدردانی و شکرگزاری.

مترادف ها

gratitude (اسم)
سپاسگزاری، تشکر، حق شناسی، نمک شناسی

فارسی به عربی

مقدر

پیشنهاد کاربران

حق شناسی در معانی ذیل بکار می رود
ا - شناخت خداوند
۲ - شناخت حق از حیث دو مقوله حق بودن و حق داشتن
۳ - حالت آگاه بودن و معرفت داشتن به نیکی هایی که دیگران در حق ما می کنند ( شناخت حق احسان و نعمت )
۴ - سپاسگزاری از کسانی که در حق ما نیکی کرده اند
مهترشناسی
مهترشناس ؛ آنکه بزرگان را شناسد و ارزش آنان را داند. فرمانبر. سپاسدار :
یکی بنده بد شاه را ناسپاس
نه مهترشناس و نه یزدان شناس.
فردوسی.
شکران نعمت

بپرس