خام طبع

/xAmtab~/

مترادف خام طبع: بی تجربه، نامجرب، خام دست، ناآزموده، مبتدی ، ابله، احمق، جاهل، کودن، نادان

متضاد خام طبع: مجرب، عاقل

برابر پارسی: ناپخته سرشت، خام سر

معنی انگلیسی:
dull, stupid

لغت نامه دهخدا

خام طبع. [ طَ ] ( ص مرکب ) آنکه خیالات فاسد داشته باشد. ( آنندراج ). ابله. احمق. نادان. کودن. ( ناظم الاطباء ). نعت است مر کسی راکه صاحب خیالات فاسد است. صاحب طبع خام :
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف مگیر
زلفکان خم خم و جام نبیذ خام را.
سوزنی.
باز خانان خام طبع کنند
مال میراث یافته تبذیر.
خاقانی.
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده اند.
سعدی ( طیبات ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه آرزوهای بیهوده در سر پروراند .

فرهنگ معین

(طَ ) (ص مر. ) کسی که اندیشه های بیهوده دارد.

فرهنگ عمید

۱. بی ذوق.
۲. بی تجربه: آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خام طبعان همچنان افسرده اند (سعدی۲: ۴۱۹ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس