خرید و فروش

/xaridofuruS/

مترادف خرید و فروش: بیع و شرا، داد و ستد، سوداگری، معامله

معنی انگلیسی:
market, speculation, traffic

لغت نامه دهخدا

خرید و فروش. [ خ َ دُ ف ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مبایعه. سودا. معامله. تجارت. داد و ستد. بیع و شری. بده و بستان. سودا. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
مکدر مشو می ز زر بهتر است
خرید و فروشت بهم درخور است.
ملافوقی یزدی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مبایعه سودا معامله

واژه نامه بختیاریکا

خِر و فروش

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] «خرید و فروش» یا «بیع» یکی از مهم ترین و متداول ترین قراردادهای اقتصادی در میان مردم است و نقش بسیار مهمی در روابط اجتماعی دارد. این مسأله همچون سایر فعالیت ها باید در محدوده مقررات اسلام باشد. از این رو، یادگیری احکام آن پیش شرطِ داد و ستد صحیح است.
فروختن و خریدن چیزهای نجس حرام است . مانند شراب و ملحقات آن و مایع نجس یا متنجس، و مردار و خون و خوک و سگ . مگر اینکه منفعت معتنابه حلالی داشته باشد مانند مدفوع نجس جهت کود درخت و سگ جهت شکار.
و همچنین خرید و فروش آلات لهو چون دف و نی و امثال آن، و بت و صلیب و شطرنج، و همچنین فروختن سلاح به دشمنان دین.
مکروهست صرّافی و برده فروشی و کفن فروشی و احتکاری که مضرّ به حال جامعه نباشد. خرید و فروش اگر معاطاتی (داد و ستد عملی) نباشد بایستی به لفظی صریح دال بر نقل مال از ملک مالک اول بمالک دوم ادا شود. دیگر آنکه، دو طرف معامله بایستی عاقل، بالغ و مختار باشند.
و می باید که کالا و بها ملک آندو باشد ( به «بیع فضولی» رجوع شود) و باید کالا و بها قابل تملک بوده بعلاوه ملک آزاد آنها باشد پس فروختن عین موقوفه جز در موارد خاص و همچنین چیزی که در گرو باشد و یا مال آنکس که حاکم او را ممنوع التصرف در مال خود کرده صحیح نیست.
و دیگر از شرائط صحت معامله آنست که مقدار و اندازه کالا و بها از حیث شمارش و وزن و کیل و متراژ و دیگر اندازه ها نزد طرفین معامله معلوم باشد مگر اینکه کالا یا بها از چیزهائی باشد که به دیدن مشخص گردد چون باغ و مانند آن که بایستی پیش از معامله مشاهده شود.
1 ـ آگاهی کامل (اجتهادا یا تقلیدا) به احکام شرعی خرید و فروش.

جدول کلمات

بیع, شرا

پیشنهاد کاربران

بیع, شرا
شِراء ، شری [ش ِ را]
خرید و فروخت. [ خ َ دُ ف ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) داد و ستد. خرید و فروش. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
همی بود چندی خرید و فروخت
بیابان ز لشکر همی برفروخت.
فردوسی.
و در خرید و فروخت جلد باش. ( قابوسنامه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بسوزیان مقانی کند خرید و فروخت
که رأس مال کمال است سوزیانش را.
خاقانی.
بریدند از آنجا خرید و فروخت
زراعت نیامد رعیت بسوخت.
سعدی.
و با ابوالفصل خرید و فروخت و مبایعت کنند. ( تاریخ قم ص 228 ) .
علاف بموجب فراخی حوصله خرمنی از هر دانه به دکان ریخت لیک به خوشه تنگ مزرع سنبله جهت خرید و فروخت بیاویخت. ( ملاطغرا از آنندراج ) .

شراع
بیع و شرا، داد و ستد، سوداگری، معامله
شرا

بپرس