خمیر شدن

لغت نامه دهخدا

خمیر شدن. [ خ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بشکل خمیر درآمدن. نرم شدن :
بر هر که تیر راست کند بخت بد
بر سینه چون خمیر شود جوشنش.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

بشکل خمیر در آمدن بحالت خمیر در آمدن

مترادف ها

be impasted (فعل)
خمیر شدن

boil soft (فعل)
خمیر شدن

squash (فعل)
خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس