خوی براوردن

لغت نامه دهخدا

( خوی برآوردن ) خوی برآوردن. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) خوی آوردن. عرق کردن. ( یادداشت مؤلف ). || عرق کنانیدن. || شرمسار کردن. ( ناظم الاطباء ). خجل گردانیدن. ( از آنندراج ) :
فروزنده گردیم چون گل بمی
بر آن کوزه از گل برآریم خوی.
نظامی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( خوی بر آوردن ) خوی آوردن عرق کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس