خیف

لغت نامه دهخدا

خیف. [ خ َ ] ( ع اِ ) کرانه. || پوست پستان شتر و گاو و مانند آنها. || کرانه پستان شتر و گاو و مانند آنها. || پوست پستان شتر ماده. || غلاف نره شتر. || جای فروتر از درشتی کوه و بلندتر از مسیل آب. || هر نشیب و بلندی در روی کوه. || ( مص ) مصدر دیگر است برای «خوف ». ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیف. [ خ َ ی َ ] ( ع اِمص ) فراخی غلاف نره شتر. || فراخی خیف ناقه. || ( مص ) یک چشم ازرق و دیگری سیاه شدن اسب و مردم و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیف. [ خی ی َ/ خ ُی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خائف. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیف. ( ع اِ ) ج ِ خیفه. || ج ِ اخیف و خیفاء. ( منتهی الارب ).

خیف. [خ َ ] ( اِخ ) سپیدی در کوه سیاه که پس کوه ابوقبیس است. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
- مسجدالخیف ؛ مسجدی است در کرانه منی. ( منتهی الارب ).

خیف. [ ی ِ ] ( اِخ ) نام کیِف از ایالات معروف روس است. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به کیف شود.

فرهنگ فارسی

نام کیف از ایالات معروف روس است

واژه نامه بختیاریکا

( خِیف ) حیف

پیشنهاد کاربران

خیف ( khaif ) =در گویش بختیاری یعنی خیلی خوب ، ارزشمند و گرانبها. جذاب، زیبا، دلنشین، خیلی دوست داشتنی

بپرس