دابویه

لغت نامه دهخدا

دابویه. [ ی َ ] ( اِخ ) از پادشاهان سلسله ٔگاوباره و او بر قسمتی از گیلان و طبرستان حکومت داشته است. ( 40-57 هَ. ق. )، ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان گوید که دابویه و بادوسپان پسران جیل بن جیلانشاه ملقب به گاوباره بودند و این جیل پس از آنکه آذرولاش نایب اکاسره در میدان گوی از اسب در افتاد و بمرد جیل بن جیلانشاه جمله مال و نعمت برگرفت به سال 35 از تاریخی که عجم نهاده بودند و پانزده سال برآمد مدت استیلاء او به گیلان تا فرمان یافت و دابویه پسر وی عظیم با سیاست و هیبت بود، بر گناه عفو نفرمودی و بدخو و درشت طبیعت به گیلان بر تخت پدر بنشست ، پس از آنکه یزدگرد شهریار کشته شد و «باو» در طبرستان بپادشاهی نشست و پس از پانزده سال پادشاهی کشته شد، دابویه را از پس کشته شدن وی وفات رسید، از او پسری ماند ذوالمناقب فرخان بزرگ که لشکر به طبرستان آورد و تا حد نیشابور بگرفت... ( از تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 صص 154 تا 156 ). خواندمیر در حبیب السیر بر آنچه ابن اسفندیار گفته است چیزی افزون نقل نکرده است الا آنکه گوید مدت حکومت وی را شانزده سال گفته اند. ( حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج 2 ص 403 ). هدایت در فرهنگ انجمن آرا آرد: نام ملکزاده ای از ملوک مازندران که بعجم رسند و گیلان مرکز حکمرانی او بوده است و فرخان پسر او در طبرستان استقلال یافت و تا نیشابور مسخر کرد و معاصر بنی امیه بود و معنی دابویه یعنی بماناد و باشدانشأاﷲ تعالی و این لغت پهلوی طبرستانی است و هنوزشهر او در بلاد طبرستان برجاست دابو گویند -انتهی.

دابویه. [ ی َ ] ( اِخ ) نام جد ابوسعید حسن بن علی بن روزبه فارسی معروف به ابن دابویه است. ( سمعانی ).

فرهنگ فارسی

نام جد ابو سعید حسن بن علی بن روزبه به فارسی معروف به ابن دابویه است .

پیشنهاد کاربران

بپرس