دهداری

لغت نامه دهخدا

دهداری. [ دِ ] ( حامص مرکب ) صفت و شغل دهدار. فن نگاهداری زرع و کشت و مالداری در ده. ( یادداشت مؤلف ). || شغل دهدار. عمل اداره دهستان. و رجوع به دهدار شود. || اداره ای که دهدار در رأس آن قرار دارد و به اداره امور دهستان می پردازد.

دهداری. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 76هزارگزی جنوب شیراز. سکنه آن 178 تن. آب آن از رودخانه قره آغاج تأمین می شود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دهداری. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در24هزارگزی جنوب خورموج. سکنه آن 300 تن. آب آن از چاه تأمین می شود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

عمل و شغل دهدار

پیشنهاد کاربران

تیره اسماعیل وند طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند ایل بزرگ
لر بختیاروند
تیره هارونی خلیلی بیگیوند پلنگ
طایفه زیلایی خلیلی پلنگ
تش اسماعیل دهدار طایفه هارونی
چهارلنگ لر بختیاری
...
[مشاهده متن کامل]

تیره زیلایی دهداروند ایل بهداروند
تش دهدار طایفه آسترکی لر بختیاری
تیره دهدار ایل میوند*لر بختیاری

بپرس