دیکتاتوری
/diktAtori/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
دیکتاتوری (dictatorship)
دورۀ تصدی فرمانروایی مستبد و بی اعتنا به قانون اساسی (منشور حکومت). در روم باستان دیکتاتور قاضی ای بود که برای شش ماه با اختیارات فوق العاده انتخاب می شد. اگرچه در قرن ۱۹ دیکتاتوری ها در امریکای لاتین رواج داشتند، در اروپا طی همین دوره فقط حکومت ناپلئون سوم دیکتاتوری بود. بحران هایی که درپی جنگ جهانی اول برپا شد دیکتاتوری های بسیاری پدید آورد، ازجمله رژیم های آتاتورک و پیلسوتسکی (ملی گرا)؛ موسولینی، هیتلر، پریمو دِ ریوِرا، فرانکو، و سالازار (همگی دست راستی)؛ و استالین (کمونیست). شناخته ترین دیکتاتوری دورۀ جدید دیکتاتوری صدام حسین در عراق بود.
دورۀ تصدی فرمانروایی مستبد و بی اعتنا به قانون اساسی (منشور حکومت). در روم باستان دیکتاتور قاضی ای بود که برای شش ماه با اختیارات فوق العاده انتخاب می شد. اگرچه در قرن ۱۹ دیکتاتوری ها در امریکای لاتین رواج داشتند، در اروپا طی همین دوره فقط حکومت ناپلئون سوم دیکتاتوری بود. بحران هایی که درپی جنگ جهانی اول برپا شد دیکتاتوری های بسیاری پدید آورد، ازجمله رژیم های آتاتورک و پیلسوتسکی (ملی گرا)؛ موسولینی، هیتلر، پریمو دِ ریوِرا، فرانکو، و سالازار (همگی دست راستی)؛ و استالین (کمونیست). شناخته ترین دیکتاتوری دورۀ جدید دیکتاتوری صدام حسین در عراق بود.
wikijoo: دیکتاتوری
مترادف ها
حکومت استبدادی، دیکتاتوری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیکتاتوری: خودکامگی، خودرایی، خودکامی، استبداد
دیکتاتور: خودکامه، خودرای، مستبد
دیکتاتور: خودکامه، خودرای، مستبد
تَک فَرمانرَوائی
پارسی: خودکامگی، حکومت خودکامه
عربی: استبداد، حکومت استبدادی
عربی: استبداد، حکومت استبدادی
استبدادی
خود رای در یک امر