راه و رسم
/rAhorasm/
فرهنگ معین
جدول کلمات
مترادف ها
رفتار، نیروی عضلانی، وتر، عضله، راه و رسم
پیشنهاد کاربران
راه و رسم ؛ ادب. ( یادداشت مؤلف ) . کنایه از طرز و روشن و قاعده و قانون. ( لغت محلی شوشتر ) . طریقه و آیین. سنت و رسم. آیین و قاعده :
او برگرفته راه و رسم پدر
چون جستن او طاعت ذوالمنن.
فرخی.
او برگرفته راه و رسم پدر
چون جستن او طاعت ذوالمنن.
فرخی.
راه رفتن
راه و روش
راه و رسم
روش
انجام دادن وسیت کسی