رخبین

لغت نامه دهخدا

رخبین. [ رُ / رَ ] ( اِ ) دوغ ترش سخت نشده. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). دوغ شتر باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ اوبهی ). کبح. ( السامی فی الاسامی ). و این غیر ترف است که معنی کشک دارد، چه ترف را مصل ترجمه میکنند. ( السامی فی الاسامی ). در کتب طب درباب حقیقت رخبین که ماده ترشی است اختلاف است ، بعضی آنرا ترف ( قراقوروت ) نوشتند و بعضی ماست ترش و هکذااقوال دیگر و خود لفظ مفرس از سریانی است و گویا جهت اختلاف اطباء در معنی آن اختلاف ولایتها بوده در معانی آن که در شام ماده ترش مخصوصی را رخبین میگفتند ودر عراق ماده ترش دیگری را میگفتند، اما همه متفقند که آن ماده از شیر است. ( فرهنگ نظام ) :
رخبین شکر است پیش آن ترک خنک
کز سرکه هندوی ترشروی تر است.
امیرخسرو دهلوی ( از فرهنگ نظام ).
|| دوغ ترش سخت شده همچو پنیر. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان )( لغت محلی شوشتر ). آب پنیر. ( از شعوری ج 2 ص 25 ). || هر چیز که از دوغ ترش سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از لغت محلی شوشتر خطی ). || چیزی مانند قراقروت سیاهرنگ و ترش که از کشک و آرد و شیر سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج )( از لغت محلی شوشتر ) ( از انجمن آرا ). چیزی بود ترش چون کشک و از دوغ ترش بغایت کنند و آنرا قروت گویند.( لغت فرس اسدی ). کشکی که از دوغ سازند. ( حاشیه لغت فرس اسدی ). قره قوروت. ( بحر الجواهر ). و رجوع به اختیارات بدیعی و تحفه حکیم مؤمن شود.

فرهنگ فارسی

لور، کشک، قروت، ترف، ریخبین
( اسم ) مادهای است از لبنیات و آن ترف سیاه ( ترف ) و چیزیست مانند قرقروت که از آب کشک یا دوغ گیرند . رنگ آن سرخ مایل بسیاهی و ترش مزه است .
دوغ ترش سخت نشده کبح یا دوغ ترش سخت شده همچو پنیر .

فرهنگ معین

(رُ ) (اِ. ) ۱ - کشک ، قره قروت . ۲ - ماست چکیده .

فرهنگ عمید

= قره قروت: خوان تو همی بینم چون خانهٴ کردان / آراسته همواره به شیراز و به رخبین (عماره: شاعران بی دیوان: ۳۶۱ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس