روات

لغت نامه دهخدا

روات. [ رُ ]( ع اِ ) ج ِ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رات شود.

روات. [ رُ ] ( ع ص ، اِ ) رواة. ج ِ راوی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). رجوع به رواة و راوی شود : چنین شنیدم از ثقات روات. ( سندبادنامه ص 129 ).

روات. [ ] ( اِخ ) رجوع به رواب شود.

رواة. [ رُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِراوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). روات. رجوع به راوی و روات شود. || در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایة و روایت و راوی شود.

فرهنگ فارسی

جمع راوی
( اسم ) جمع راوی راویان .
رواه جمع راوی

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع . رواة ] (اِ. ) جِ راوی ، روایت کننده ها.

فرهنگ عمید

= راوی

گویش مازنی

/revaat/ کاروان سرا & پاره - سوراخ سوراخ شده

دانشنامه عمومی

روات (شهرستان بادکند). روات ( به لاتین: Ravat ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان بادکند واقع شده است. [ ۱] روات ۱٬۹۹۳ نفر جمعیت دارد و ۱٬۶۵۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس روات (شهرستان بادکند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

روات : روات ثِقه ، راویان ائمه علیهم السلام که باید امین باشند و ثقه باشند و در خانه خودشان هم باید عادل باشند.
اِنَّ لَنا فی کُلِّ خَلَفِِ عُدولاََ یَنفونَ عَن دینِنا تَحریفَ الغالین و اِنتِحالَ المُمبطِلین و تأویلَ الجاهِلین.
قصه گویان
اسم طایفه ی از ایل بابادی طایفه رواتی

بپرس